[ گِ ] (اِخ) دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در ۶۰۰۰گزی باختر راه فرعی کرمان به راور. هوای آن سرد، دارای ۸۵ تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود محصول آن غلات و ...
لغتنامه دهخدا
[ گِ رَ / رُو ] (ص مرکب، اِ مرکب) صورتی و تلفظی از گروگان. رجوع به گروگان (بهمهٔ معانی) شود.
[ گِ رَ / رُو کَ / کِ کَ دَ ] (مص مرکب) رجوع به گرو کشیدن شود.
[ گِ رَ / رُو ] (ص مرکب، اِ مرکب) مرهون. (برهان) (رشیدی) (آنندراج)(انجمن آرای ناصری) (جهانگیری). رهینه. (مهذب الاسماء). شی ء یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی ...
[ گِ گِ ] (اِخ) نام شهری بود واقع در ساحل جیحون : بتندی براه اندر آورد روی بسوی گروگرد شد جنگجوی.فردوسی. سپهبد چو لشکر برو گرد شد از آتش براه گروگرد شد.فردوسی. گروگرد بودی نشست تژاو سواری ...
[ گِ رَ دَ ] (مص) پهلوی، ویرویستن (از ویراو باور کردن. گمان کردن)، پازند، وروئیستن (از اوستا، ور). (حاشیهٔ برهان چ معین). ایمان آوردن. (برهان) (آنندراج). ایمان آوردن. تصدیق نمودن و قبول ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کام فیروز بخش اردکان شهرستان شیراز، واقع در ۵۴۰۰۰گزی خاور اردکان، کنار راه فرعی پل خان به خانی من. جلگه، معتدل مالاریائی و دارای ۱۳۷ تن جمعیت است. آب آن از ...
[ گُ ] (اِ) در سیرا این نام را به زالزالک وحشی دهند. گویج. یمیشان.
[ گُ ] (اِ) شوشه، یعنی پارچه و قاش خربزه و هندوانه و غیره . || گرچ بالفتح، شکاف گریبان و گرته و پیراهن. (غیاث اللغات).
[ ] (اِ) در الجماهر ۳۷ (فهرست) به کاف فارسی مابین گاوزون و گرک یزد ضبط شده ولی در صفحات ۲۱۵ و ۲۱۶ متن که سنگ سفید معنی کرده به کاف آورده است. دزی در ذیل کلمهٔ حجر، حجرالکزک آورده و متذکر ش ...
[ گَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان گوربخش ساردوئیه شهرستان کرمان، واقع در ۴۲۰۰۰گزی جنوب خاوری ساردوئیه، سر راه مالرو ساردوئیه به دارزین، دارای ۳۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
[ گَ ] (اِ) نوعی گز در راه کرمان به بندرعباس.