(اِخ) رئیس هیئت اعزامی آلمانی که در سال ۱۹۰۲ -۱۹۰۳م. برای کشفیات به تورفان رفته است. (سبک شناسی بهار ج ۱ ص ۳۹).
لغتنامه دهخدا
[ گُ ] (اِ) پهلوی، گره (دسته، گروه). ارمنی، گره (ملت، جمعیت). بلوچی، گرف . ایرانی باستان، ظاهراً گروثوه . کردی، کوروه (اجتماع اشخاص). (حاشیهٔ برهان چ معین). جماعت مردم را گویند و به عربی ...
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در ۵۰۰۰گزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی سرباز به شهرستان ایرانشهر. هوای آن گرم و مالاریائی است. دارای ۵۵ تن سکنه است. آب آنجا از ر ...
[ گُ بَ ] (حامص مرکب) به دسته دسته تقسیم کردن. || به دسته ها تقسیم کردن واحدهای نظامی را.
[ گُ ] (ص مرکب، اِ مرکب) نگاهبان گروه. مسئول تعلیم گروه سرباز و این درجه ای است بالاتر از سرجوخه. و گروهبانی دارای سه رتبت است: گروهبان سوم، که مسئول گروه است، گروهبان دوم که مسئول دسته ا ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس، واقع در ۶۰۰۰۰گزی جنوب میناب و ۴۰۰۰گزی خاور راه مالرو جاسک به میناب. هوای آن گرم، دارای ۱۰۰۰ تن سکنه است. آب آنجا از چاه تأمی ...
[ گِ ] (اِخ) دهی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع در ۶۰۰۰گزی باختر راه فرعی کرمان به راور. هوای آن سرد، دارای ۸۵ تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود محصول آن غلات و ...
[ گِ رَ / رُو ] (ص مرکب، اِ مرکب) صورتی و تلفظی از گروگان. رجوع به گروگان (بهمهٔ معانی) شود.
[ گِ رَ / رُو کَ / کِ کَ دَ ] (مص مرکب) رجوع به گرو کشیدن شود.
[ گِ رَ / رُو ] (ص مرکب، اِ مرکب) مرهون. (برهان) (رشیدی) (آنندراج)(انجمن آرای ناصری) (جهانگیری). رهینه. (مهذب الاسماء). شی ء یا شخصی که در مقابل وام یا برای اطمینان خاطر به رهن گذارند. چیزی ...
[ گِ گِ ] (اِخ) نام شهری بود واقع در ساحل جیحون : بتندی براه اندر آورد روی بسوی گروگرد شد جنگجوی.فردوسی. سپهبد چو لشکر برو گرد شد از آتش براه گروگرد شد.فردوسی. گروگرد بودی نشست تژاو سواری ...
[ گِ رَ دَ ] (مص) پهلوی، ویرویستن (از ویراو باور کردن. گمان کردن)، پازند، وروئیستن (از اوستا، ور). (حاشیهٔ برهان چ معین). ایمان آوردن. (برهان) (آنندراج). ایمان آوردن. تصدیق نمودن و قبول ...