[ گَ / گِ دَ ] (مص) شبیه بودن. مانستن به. رجوع به گراه شود.
لغتنامه دهخدا
[ گِ وِ ] (اِخ) ژاکب. (۱۶۸۸ - ۱۷۴۲ م.). دانشمند هلندی، مولد در بوا لُ دوک و طبیعت هوش سرشاری به وی عطا کرده بود.
[ گِ وِ لُ ] (اِخ) ناحیه ای از مُزِل بخش متز کامپانْیْ که دارای ۳۶۵ تن جمعیت است و جنگ خونینی که در ۱۶ اوت ۱۸۷۰ م. مابین فرانسه و آلمان صورت گرفته در این ناحیه بوده است.
[ گَ رْ را وَ ] (اِخ) شاخه ای از تیرهٔ پولادوند هیهاوند از طایفهٔ چهارلنگ بختیاری. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۶). رجوع به طایفهٔ فولادوند شود.
[ گِ ] (اِخ) ژان ونسان (۱۶۶۴ - ۱۷۱۸ م.). مشاور حقوقی (مستشار) ایتالیا، متولد در رگ ژیانو یکی از مؤسسین آکادمی های مشهور آرکاد.
[ گِ ] (اِخ) رجوع به گراکوس شود.
[ گِ ] (اِخ) تی بریوس. از تریبونوس ها و خطبای بزرگ روم بود که در سال ۱۶۲ ق. م. تولد یافت و در ۱۳۳ ق. م. به هلاکت رسید. تی بریوس کوشش داشت که اراضی متفرقهٔ روم را از چنگ اشراف بدرآورده میا ...
[ گِ ] (اِخ) دهی در گلیجان تنکابن. (سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص ۱۰۵).
[ گَ رْ را ] (ص، اِ) دلاک و سرتراش و حجام. (برهان). حجام. (مهذب الاسماء). گَرّا. موی سر تراش. موی پیرا: اگر دو کلهٔ پوسیده برکشی ز دو گور سر امیر که داند ز کلهٔ گرای. (منسوب به منصوربن نوح ...
[ گَ / گِ یِ تَ ] (مص) (از: گرای + ستن، پسوند مصدری) گراییدن. جزو اول در اوراق مانوی به پارتی گری (متمایل شدن. لیز خوردن. افتادن). (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). || میل و خواهش کردن. (بر ...
[ گَ / گِ یِ ] (اِمص) (از: گرای + ش، اسم مصدر). (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). رجوع به اسم مصدر تألیف همین نگارنده شود. میل و خواهش. (برهان). میل. رغبت. (از غیاث): کنون من تو را آزمایش کنم ...
[ گَ / گِ دَ ] (مص) (از: گرای + یدن، پسوند مصدری). رغبت و خواهش و میل کردن. (از برهان). متمایل بودن و شدن : چه نیکو سخن گفت دانش فزای بدان کت نه کار است کمتر گرای.ابوشکور. به کژی و ناراستی ...