[ گَ / گِ دَ / دِ ] (حامص) رجوع به گرائیدن و گراییدن شود.
لغتنامه دهخدا
[ گْرا / گِ ] (اِخ) اگوست ژوزف الفونس. کشیش و فیلسوف فرانسوی متولد در لیل ۱۸۰۵ م. و متوفی ۱۸۷۲ م. وی مصنف کتاب چشمه هاست .
[ گِ تَ / تِ ] (اِ) موانع و مشکلات پیاپی غیرمنتظر در پیشرفت کاری پیدا شدن. گراته در کاری افتادن در تداول عوام، گره، عقده، مانع، عایق و مشکلاتی در انجام کردن کاری پدید آمدن. اموری که مایهٔ ...
[ گُ خَ ] (اِخ) دهی است از دهستان شاندیز بخش طرقبهٔ شهرستان مشهد، واقع در ۱۸هزارگزی شمال باختری طرقبه و ۴هزارگزی باختر راه شوسهٔ قدیمی مشهد به قوچان. هوای آن معتدل و ۱۱۴۴ تن سکنه دارد. ( ...
[ گِ ] (اِخ) شهری است در ایتالیا (ونیسی) واقع در ساحل ایسون زو. دارای ۲۷۰۰ تن سکنه است.
[ گُ ] (اِمص) بالش و نمو. از بالیدن و نمو کردن. (برهان). رجوع به گرازیدن شود.
[ گُ ] (اِ) طپش و اضطراب که مردم را از حرارت بهم رسد و این حال بیشتر زنان را در وقت زائیدن واقع میشود. (برهان). تبشی باشد سخت که در تن مردم افتد و بیشتر زنان را به وقت زادن. (صحاح الفرس). ...
[ گُ ] (نف، ق) جلوه کنان و خرامان. (برهان). در حال گرازیدن. رفتنی به تبختر:
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان رودمیان خواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در ۱۰هزارگزی باختر رود و ۱۰هزارگزی جنوب باختری راه شوسهٔ عمومی تربت به نیازآباد. هوای آن کوهستانی و معتدل اس ...
[ گِ ] (اِخ) یسوعی و نویسندهٔ اسپانیولی. او راست مجموعه ای در بذله گویی. متولد ۱۶۰۱ م. و متوفی در ۱۶۵۸ م.
[ گَ ] (اِ) خراش. || (ص) پراکنده و پریشان. (برهان) (آنندراج).
[ گَ ] (اِخ) سه فرسخی مغربی شهر لار است. (فارسنامهٔ ناصری ص ۲۹۱).