[ گَ لَ ] (اِخ) از بلوکات ماکو دارای ۲۱ قریه، طول آن ۳ و عرض ۲ فرسخ است. مرکز آن قرتقشلاق و حد شمالی آن رود ارس، شرقی علمدار و جلفای ایران. جنوبی چای باسار و قره قویون، غربی چای پاره میبا ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ ] (اِخ) نام محله ای است از محلات تبریز. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج): تبریز مرا رأفت جان خواهد بود پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود تا درنکشم آب چرندآب و گجیل سرخاب ز چشم من روان خواهد ب ...
[ گَ ] (اِخ) دهی از دهستان روضه چای بخش حومهٔ شهرستان ارومیه، ده هزارگزی شمال باختری ارومیه. دارای راه ارابه رو است. جلگه، معتدل مالاریائی و سکنهٔ آن ۴۷۰ تن است. آب آن از روضه چای و چاه. م ...
[ گَ ] (اِخ) دهی از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز، ۷هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و ۷هزارگزی در مسیر جادهٔ تبریز. جلگه، سردسیر و سکنهٔ آن ۴۳۴ تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات ...
[ گَ ] (اِخ) (مولانا) از شعرای مشاهیر ترکی گوی است و در زمان بابرمیرزا شعر او شهرت گرفت. او از دلها گدائی مینمود و از این تخلص میفرمود و شعر او همه ترکی است. و این مطلع ترکی از اوست: آه کی ...
[ گُ ] (مص مرخم، اِمص) گداختن. عمل گداختن و ذوب کردن.
[ گُ تَ ] (ص لیاقت) قابل گداختن. لایق ذوب.
[ گُ تَ / تِ ] (حامص) عمل گداخته شدن. ذوب شدن.
[ گُ اِ ] (اِخ) از جملهٔ گردنه های مرتفع و تنگه های باریک است. که راه روی اردکان قافله به کازرون و فهلیان است. (از جغرافیای غرب ایران ص ۳۲).
[ گُ خَ ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز، ۱۵هزارگزی جنوب باختری قلعه زراس. سکنهٔ آن ۳۵ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ گُ ] (اِخ) دهی از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، ۳۲هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. کوهستانی و معتدل و سکنهٔ آن ۳ تن. آب آن از چشمه و قنات. محصول آن غلات. شغل اهالی زراعت و راه آن ...
[ گُ لَ دَ ] (اِخ) دهی از دهستان تل بزان بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز، در ۱۳هزارگزی شمال خاوری مسجدسلیمان، کنار راه شوسهٔ مسجدسلیمان. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی و سکنهٔ آن ۵۰۰ تن می باشد. ...