[ یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، در ۱۲ هزارگزی خاور کرمانشاه، واقع در هزارگزی راه کاروانرو قدیم کرمانشاه به بیستون. تپه ماهور، سردسیر، دارای ۴۰۰ تن سکنه. آ ...
لغتنامه دهخدا
(اِ) نقل و نبات و میوه های خشک. (برهان). آجیل، قاقا (در زبان اطفال). قاقالی لی (در زبان اطفال): در کنارش نه آن زمان گاگا تا شود سرخ چهره اش چو لکا. سنائی غزنوی (رشیدی، از حاشیهٔ برهان چ مع ...
[ یَ / یِ ] (اِمص) جماع و مباشرت. (آنندراج). شعوری شعری مغلوط را بشاهد آورده است.
[ ] (اِخ) از قانونگذاران بزرگ روم بود. در زمان آدریانوس در آسیای صغیر تولد یافت و مجموعهٔ قوانین وی از آثار گرانبهای روم قدیم است. (تاریخ تمدن روم قدیم ترجمهٔ نصراللََّه فلسفی).
[ دَ ] (مص) رجوع به گائیدن شود. شعوری بیت ذیل را از ابوالمعالی شاهد آورده است : زن گرفتن سود دارد لیک ذوق دل نبود میکند دفع وطر گاییدنش دردسر است. شعوری (ج ۲ ورق ۳۰۱).
[ گَ بِ مِ ] (هزوارش، اِ) به لغت زند و پازند در یک نسخه بمعنی پست در مقابل بلند و در نسخهٔ دیگر پشت در برابر روی نوشته بودند واللََّه اعلم. (برهان). این کلمه هزوارش است که گببمن و گببممن ...
[ ِگ ] (اِ) درختی است که در جنوب ایران بین آب گرم و عباسی هست.
[ گَ ] (اِ)گیاهی است مانند زنجبیل که آن را در خراسان از زیر زمین بر می آورند و بجهت دفع سردی میخورند. (برهان).
[ گَ ] (هزوارش، اِ) در آرامی (هزوارش) گبرا بمعنی مرد است. رجوع به گبر شود. مرد. مرد بزرگ. معرب آن جبر است : و اسلم براووق حییت به و انعم صباحاً ایها الجبر ابن احمر (از تاج العروس از شوابن ج ...
[ گَ ] (اِخ) دهی از دهستان کهنه فرود بخش حومهٔ شهرستان قوچان در ۱۷ هزارگزی جنوب قوچان سر راه شوسهٔ عمومی مشهد به قوچان. جلگه، معتدل. سکنهٔ آن ۵۸۶ تن شیعه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و ...
[ گَ نَ ] (اِ) بارندگی. (ناظم الاطباء).
[ گَ ] (اِخ) نام دهی از بلوکات گله دار، هفده فرسخ میانهٔ شمال و مغرب گله دار است. (فارسنامهٔ ناصری ص ۲۶۰).