(ص مرکب) بسیارگاو. دارای گاو بسیار: ارض مثورة؛ زمینی گاوناک. (منتهی الارب).
لغتنامه دهخدا
[ نَ دَ / دِ ] (ص مرکب) کنایه از کسی که نخوت و غرور داشته باشد و گرم و سرد روزگار نچشیده بود. (آنندراج). مرد متکبر و مغرور و خام و بی تربیت و نادان و ناآزموده مر کارهای جهان را. (ناظم الاط ...
[ لَ / لِ ] (اِ مرکب) نیله گاو. نیله گو. نوعی از اوعال. ...
[ وَ ] (اِخ) مغرب همدان. رجوع به گاو رود و دیاله شود.
[ دَ ] (مص) جنباندن و حرکت دادن. (ناظم الاطباء).
(اِ) گاو کوهی. (برهان) (آنندراج) (مخزن الادویه). گوزن. گاووی ماه. گوزن ماده.
[ وُ ] (اِخ) مقصود گاوی است که گویند زمین را بشاخها داشته و پای آن بر پشت ماهی است. - تا گاو و ماهی؛ تا دورترین جای از زیرزمین. رجوع به گاو ماهی شود.
[ پِ ] (اِخ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسلهٔ شهرستان خرم آباد، واقع در ۱۷ هزارگزی جنوب الشتر و ۷ هزارگزی خاور شوسهٔ خرم آباد به کرمانشاه. تپه ماهور سردسیر مالاریائی، دارای ۶۰ تن سک ...
[ سَ / سِ ] (اِخ) کوهی است به اصفهان.
[ پَ / پِ کَ ] (ص مرکب) بشکل گاو. به هیأت گاو: همه کژدم وش و خرچنگ کردار گوزن شیرچهر و گاوپیکر.ناصرخسرو. - درفش گاوپیکر؛ درفشی که شکل گاو بر آن منقوش است : زده هم برش گاوپیکر درفش سپر ...
(اِ مرکب) چاه فراخ و بسیار ژرف و دورتک. بَیون. (منتهی الارب). رجوع به گاوچه شود.
[ چَ سَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان مرکزی بخش لنگرود شهرستان لاهیجان، واقع در ۹ هزارگزی جنوب خاوری لنگرود. جلگه هوای معتدل و مرطوب مالاریائی. دارای ۳۰۰ تن سکنه. آب آن از شلمان رود، محصول آن ...