[ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان های سردرود بخش رزن شهرستان همدان، واقع در ۲۶۰۰۰گزی شمال باختری قصبهٔ رزن و ۶۰۰۰گزی شمال دمق. جلگه، سردسیر، دارای ۱۵۳۶ تن سکنه. آب آنجا از قنات و در بهار از ر ...
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی است از دهستان گاورود بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع در ۳۲۰۰گزی شمال کامیاران و ۲۰۰۰گزی خاور شوسهٔ کرمانشاه به سنندج. کوهستانی، سردسیر، دارای ۱۵۴ تن سکنه. آب آنجا از چشمه، محصول ...
(اِ) غاوشو. خیار تخمی.
[ لَ / لِ ] (اِ مرکب) محل آبهای کثیف حمام. گُوشَلَه (لغت محلی در خراسان) و در انیس الطالبین بخاری نسخهٔ خطی مؤلف ص ۱۸۶ کلمهٔ پالایش مرادف این لغت آمده است. رجوع به پالایش... شود.
(اِخ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، واقع در ۷۵ هزارگزی شمال باختر اردل متصل به راه مالرو گاوشیر به بازفت، کوهستانی، جنگل، بلوط، معتدل، دارای ۲۸۲ تن سکنه. آب آن از چشمه، ...
[ وِ فَ بِ هْ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گاو چاق: بقرة سلغف و سلغفة؛ گاو فربه. (منتهی الارب).
[ لَ گَ ] (اِخ) یکی از قصبات بارفروش و حوالی آن در مازندران. (سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۱۹ بخش انگلیسی).
[ یَ / یِ ] (اِ مرکب) گاودارو. رجوع به گاو دارو شود.
[ مَ رِ ] (اِخ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در ۷۳۰۰۰گزی جنوب خاوری کرمانشاه و ۱۰۰۰۰گزی خاور مرکز دهستان. کوهستانی، سردسیر، دارای ۱۲۵ تن سکنه، آب آن از چشم ...
(اِخ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در ۱۳ هزارگزی جنوب اهواز، کنار راه آهن بندر شاهپور به اهواز. دشت، گرمسیر، دارای ۲۳۰ تن سکنه. آب آن از چاه، محصول آنجا غلات، شغل اه ...
(اِخ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل، در ۵۰ هزارگزی شمال بیله سوار و ۲ هزارگزی شوسهٔ بیله سوار به اردبیل. کوهستانی، گرمسیر، دارای ۱۰۴ تن سکنه. آب آن از رود ارس، محصول آنجا ...
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان مرحمت آباد بخش میاندوآب شهرستان مراغه، واقع در نه هزار و پانصدگزی جنوب خاوری میاندوآب و ۳ هزارگزی خاور شوسهٔ میاندوآب به بوکان. جلگه، معتدل مالاریائی، دارای ۴ ...