[ کُ نْ یْ ] (اِخ) گاسکونی. یکی از ایالات قدیم فرانسه است که حاکم نشین آن اُش بود و مدتها بوسیلهٔ دوک های مستقل اداره میشد و در ۱۰۵۲ م. به دوک نشین گویِّن منضم گردید انگلیسیان پس از معاهد ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ نْ یْ ] (اِخ) در تقسیمات کشوری سابق فرانسه، یکی از خطه های جنوب غربی بشمار میرفت، از طرف مغرب با خلیج گاسکنی متشکل از اقیانوس اطلس از جانب جنوب با رشتهٔ کوههای پیرنه یعنی با مرزهای اس ...
[ کُ نْ یْ ] (اِخ) (خلیج گاسکونی) این نام را به قسمت واقع در بین سواحل غربی فرانسه و سواحل شمالی اسپانیا از اقیانوس اطلس اطلاق نمایند و یک خلیج مثلث بسیار عمیق سحر آسا میباشد، و خطهٔ گاسکو ...
[ یُ ] (اِخ) از جمله بنادر معروف ممالک تابعهٔ ایران واقع در کنار دریای مغرب من جمله در مصر است. رجوع به ایران باستان صص ۱۵۱۰ -۱۵۱۱ شود.
(اِ) گیپای خرد و کوچک را گویند یعنی پارچه های پوست شکنبه را بدوزند و با گوشت و برنج مصالح پر کنند و پزند. (برهان).
(اِ) نام حرف بیست و ششم از الفبای فارسی و از حروف معقوده. رجوع به «گ» شود. || شکاف. درز: بیامد قلون تا بنزدیک در ز گاف در خانه بنمود سر.فردوسی. ظاهراً «کاف» صحیح است، مخفف شکاف. (ا ...
(اِخ) شهر و واحه ای است آباد از تونس جنوبی، دارای ۵۰۰۰ تن سکنه.
(اِخ) دهی است از دهستان چهریق بخش سلماس شهرستان خوی، در ۱۸ هزاروپانصدگزی سلماس، واقع در هزارگزی جنوب راه ارابه رو سلماس به علی بلاغی. کوهستانی سردسیر، سالم. دارای ۱۲۰ تن سکنه. آب آن از چش ...
(فرانسوی، اِ) بیماری جَرَب. گَری.
(اِخ) یکی از مشاهیر حکمای طبیعی است. بنای علم موسوم به «مبحث القحف» را وی گذارد و بسال ۱۷۵۸ م. در قصبهٔ تیغ نرون از گراندکی باره به دنیا آمده و در سنهٔ ۱۸۲۸ م. در مونترور واقع در نزدیکی پا ...
[ لِ وِ ] (اِخ) عالم سامی شناس فرانسوی که در ۱۸۶۹ م. لباس اعراب بدوی پوشیده داخل عربستان شد و هفتاد سند راجع به زبان سامی به دست آورد. رجوع به ایران باستان ص ۴۹ شود.
(اِخ) قصبهٔ اروپائی استانبول.