[ ] (اِخ) نام رودخانه ای است که قسمتی از آن تا آنجا که داخل رود لادین می شود سرحد بین ایران و عراق را تشکیل می دهد. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۴۱).
لغتنامه دهخدا
[ کی ] (اِخ) دهی از دهستان خورش رستم است که در بخش شاهرود شهرستان هروآباد واقع است و ۱۷۶ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
(اِخ) شاعر و نویسندهٔ انگلیسی که در سال ۱۸۶۵ م. در بمبئی متولد شد و در سال ۱۹۳۶ درگذشت. او راست: کتاب جنگل، کیم. کیپلینگ در آثارش مخصوصاً در این دو کتاب برتری امپریالیسم انگلوساکسون را نش ...
(موصول +قید) مخفف که هیچ. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): نه امّید آن کیچ بهتر شوی تو نه ارمان آن کم تو دل نگسلانی. منوچهری (از یادداشت ایضاً).
(اِخ) نام ولایتی است نزدیک سیستان. (برهان) (از آنندراج). نام ولایتی در بلوچستان نزدیک مکران. (ناظم الاطباء). رجوع به کیج و کیز شود.
(ص مرکب، ق مرکب) به تفرقه. بهره بهره. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۷۱). کوچک کوچک و خردخرد و اندک اندک و آهسته آهسته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). [ به کاف، به یاء کشیده ] قسطقسط. جزءجزء. ب ...
[ چِ ] (اِخ) نژاد بومی کشور گواتمالا است. ویرانه های معابد و اهرامی که از این قوم بر جای مانده است نمایندهٔ تمدن درخشان آنان می باشد. (از لاروس).
[ کِ ] (انگلیسی، اِ) (با کاک و کوکه مقایسه شود) نوعی نان شیرینی که با آرد و روغن و تخم مرغ تهیه کنند، و آن انواع دارد. (فرهنگ فارسی معین).
[ یَ ] (اِ مصغر) مصغر کی. فلان. فلانه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - کیک و کیک؛ فلان و فلان. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ / کِ کِ کی ] (اِ مرکب) کرمی است که آفت چغندر است. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(اِخ) کچی آباد. دهی از دهستان شهرویران است که در بخش حومهٔ شهرستان مهاباد واقع است و ۳۳۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ ] (ع ص) مرد بی خیر. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه در او خیری نیست. (از اقرب الموارد).