[ یِ هَ ] (اِخ) رجوع به کیاهراسی و کیاالهراسی شود.
لغتنامه دهخدا
(اِ) جِ کیا. کیاها. بزرگان. سروران : محتشمان، بی حشمت و کیایان، بی کرد و کیا و حرمت شدند. (جهانگشای جوینی).
[ بَ ] (اِخ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومهٔ ارداک شهرستان مشهد واقع است و ۲۸۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ بَ دَ / دِ ] (نف) منحرف شونده. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): ز اندرز موبد شکیبنده شدسر از راه سوداش کیبنده شد. ابوشکور بلخی (از یادداشت ایضاً).
[ کَ یْ یَ ] (ع اِ) داغ. کَیّ. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم مره از کَیّ. (از اقرب الموارد). || داغ جای. (منتهی الارب). جای داغ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کَ یْ یِ ] (ع ص) زیرک. ج، اکیات. (منتهی الارب) (آنندراج). زیرک و هوشیار و باوقوف. ج، اکیات. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد آمده: اکیات، اکیاس و آن جمع کَیِّس است نه کیس [ کی ] و «تا» م ...
[ کَ تَ وَ ذَ تَ ] (ع اِ مرکب) چنان و چنین. (غیاث) (آنندراج). رجوع به مدخل بعد شود.
(اِخ) رجوع به کتبوقانویان شود.
(اِخ) جان. شاعر انگلیسی که به سال ۱۷۹۵ م. در «فینسبوری» متولد شد و به سال ۱۸۲۱ در «روم» درگذشت. او در رشتهٔ پزشکی (جراحی) تحصیل می کرد و به علت علاقهٔ شدیدی که به شعر داشت تحصیل خود را ره ...
[ کِ ] (اِخ) دهی از دهستان مهربان است که در بخش کبودرآهنگ شهرستان همدان واقع است و ۶۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ ثَ ] (ع ص) بسیار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کَثِر. کثیر. کُثار. (اقرب الموارد). || مرد بسیار خیر و نیکویی و بسیاردهش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ ثَ / ثِ ] (اِ) چرک و ریم نقره را گویند، و به عربی خبث الفضه خوانند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء).