[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان سنگر کهدمات در بخش مرکزی شهرستان رشت. جلگه ای و معتدل. سکنه ۶۴۳ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
لغتنامه دهخدا
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان قلعه عسکر بخش مشیز شهرستان سیرجان. کوهستانی و سردسیر. سکنه ۱۸۰ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ کَ چَ ] (اِخ) دهی است از دهستان جوانرود بخش پاوه از شهرستان سنندج. کوهستانی و سردسیر. سکنه ۱۲۷ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ چَ لَ مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان چهارفریضه در بخش مرکزی شهرستان بندر انزلی. جلگه ای و معتدل. سکنه ۲۲۶ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کَ چَ ] (اِخ) قصبه ای در رویان بود و به نام های کَجَّه، کجو، کجویه کچو نیز خوانده می شد. (از ترجمه سفرنامهٔ مازندران ص ۲۰۵ و بخش انگلیسی ص ۱۵۴). لسترنج در جغرافیای تاریخی نوشته است که در ...
[ کُ چْ چَ ] (اِ) ذقن. زنخ. چانه. فک اسفل. (یادداشت مؤلف از لغت محلی شوشتر نسخهٔ خطی). و رجوع به کَچَه شود.
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد. کوهستانی و معتدل. سکنهٔ آن ۱۶۹ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان. کوهستانی و معتدل. سکنه ۵۷۵ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ لُ کُ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) کون و کچول. (یادداشت مؤلف): جان از ره کون کنی و سازی در کندن جان کچول و کشمیر.سوزنی.
[ کَ یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. کوهستانی و معتدل. سکنه ۱۸۱۸ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ چَ ] (اِخ) دهی است در ناحیهٔ دابو از نواحی آمل. (از ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران ص ۱۵۲ و بخش انگلیسی ص ۱۱۲). دهی است از دهستان دابو در بخش مرکزی شهرستان آمل. معتدل و مرطوب. سکنه ۱۱۶۰ تن. ...
[ کَ چَ ] (اِ) جانوری است که مشک آب را پاره کند و او را مشک در نیز گویند. (برهان) (از آنندراج). جانوری است که مشک بدرد و آن را مشک در نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به کچل شود.