[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد. کوهستانی و معتدل. سکنهٔ آن ۱۶۹ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
لغتنامه دهخدا
[ کَ سَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بالا شهرستان اردستان. کوهستانی و معتدل. سکنه ۵۷۵ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ لُ کُ ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) کون و کچول. (یادداشت مؤلف): جان از ره کون کنی و سازی در کندن جان کچول و کشمیر.سوزنی.
[ کَ یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان آیدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان. کوهستانی و معتدل. سکنه ۱۸۱۸ تن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کَ چَ ] (اِخ) دهی است در ناحیهٔ دابو از نواحی آمل. (از ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران ص ۱۵۲ و بخش انگلیسی ص ۱۱۲). دهی است از دهستان دابو در بخش مرکزی شهرستان آمل. معتدل و مرطوب. سکنه ۱۱۶۰ تن. ...
[ کَ چَ ] (اِ) جانوری است که مشک آب را پاره کند و او را مشک در نیز گویند. (برهان) (از آنندراج). جانوری است که مشک بدرد و آن را مشک در نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع به کچل شود.
[ کَ ] (اِ) کشکول. (برهان) (آنندراج). زنبیل. (ناظم الاطباء): چون آن کچکول حلوا را در حضور خواجه گذاشتند... (انیس الطالبین بخاری نسخهٔ خطی کتابخانهٔ مؤلف). درویش با ایشان موافقت کرد کچکو ...
[ کِ ] (اِ) اسم ترکی معز است. (تحفهٔ حکیم مؤمن). بز. صورتی است از گچی. رجوع به گچی شود.
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان شیراز. جلگه ای و معتدل. ۴۵۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان برزاوند شهرستان اردستان. کوهستانی و معتدل. ۱۸۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ کُ ] (اِخ) دهی است از دهستان کسلیان بخش سوادکوه شهرستان شاهی کوهستانی و معتدل و مرطوب. ۵۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کَ / کُ / کُ چَ ] (اِ) سرکرده و پیشوای مردمان را گویند. (برهان). پیشوای مردم. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). پیشوا. (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء). سرکردهٔ مردمان. (ناظم الاطباء).