[ خِ ] (اِخ) دهی از دهستان گیلخواران است که در بخش مرکزی شهرستان شاهی واقع است و ۸۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
لغتنامه دهخدا
[ طَ ] (ص مرکب) کسی که خوی و سرشت مردم کوه نشین دارد: و مردم آنجا [خنیفقان ] کوهی طبع باشد. (فارسنامهٔ ابن البلخی ص ۱۳۴).
(ص نسبی) منسوب به کوه. کوهی. جبلی. (فرهنگ فارسی معین). || (اِ) گیاهی است که بیخ آن به بیخ نی می ماند و در زمین شیارکرده بسیار است. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). کوهم. (ناظم الاط ...
[ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز دهستان قاقازان است که در بخش ضیاءآباد شهرستان قزوین و در بیست هزارگزی شمال غربی ضیاءآباد و سر راه شوسهٔ قزوین به رشت واقع است. کوهستانی و سردسیر است و ۹۲۲ تن سکنه دا ...
(اِخ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش قروهٔ شهرستان سنندج واقع است و ۵۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
(اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافته می شود و برگ آن برای تغذیهٔ گاو است و کوف نیز گفته می شود. (از جغرافیای اقتصادی کیهان).
(اِ) کوپاره. (ناظم الاطباء). رجوع به کوپاره و گوپاره شود.
[ رَ / رِ ] (اِ) گله و رمهٔ خر و گاو و گوسفند و سایر حیوانات را گویند. (برهان) (آنندراج). رمه و گلهٔ گاو و خر و گوسپند و دیگر چارپایان. (ناظم الاطباء). کوپار. (ناظم الاطباء). صح ...
(اِ) لخت آهنین بود، تازیش عمود است. (لغت فرس اسدی). عمود و گرز آهنین را گویند. (برهان). به معنی گرز و عمود باشد و به بای عربی معنی آن روشن تر شود یعنی کوبندهٔ بال و بازو و به قانونی که در ...
(اِخ) دهی از دهستان رستم است که در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع است و ۳۵۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۷).
[ کوپْ پَ / پِ / کو پَ / پِ ] (ص) روی هم انباشته (خاک و اشیاء دیگر). (فرهنگ فارسی معین).
[ پَ / پِ ] (اِ) شاخ و شیشهٔ حجامت کننده را گویند. (برهان) (آنندراج). شاخ و کدوی حجامت. (ناظم الاطباء).