(اِخ) دهی از دهستان ده پیر که در بخش حومهٔ شهرستان خرم آباد واقع است. ۱۲۰ تن سکنه دارد که از طایفهٔ پیرالوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
لغتنامه دهخدا
(اِخ) دهی از دهستان مشهدریزه میان ولایت باخرز که در بخش طیبات شهرستان مشهد واقع است و ۳۴۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ بَ ] (اِ مرکب) عنبر مطبق را گویند و آن نوعی از عنبر است که طبقه بر طبقه بر روی هم نشسته است، مانند کوه. (برهان) (آنندراج). نوعی از عنبر که طبقه طبقه بر روی هم نشسته است. (ناظم الاطباء). ع ...
[ بُ ] (حامص مرکب) شغل و عمل کوه بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کوه بُر شود.
[ بُ ] (اِخ) دهی از بخش قصرقند که در شهرستان چاه بهار واقع است و ۱۶۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ بُ نِ ] (اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که ۳۳۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ بُ ] (ص مرکب) عظیم الجثه و بزرگ و استوار چون کوه : روزی صیادان پیلی وحشی گرفتند... بادحرکت، آتش سرعت،... ابرنهاد، کوه بنیاد. (سندبادنامه ص ۵۶).
(اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است و ۲۷۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ دَ ] (نف مرکب) آنکه یا آنچه کوه را بدرد. کوه شکاف. (از فرهنگ فارسی معین): نوک سنان کوه در سینه دوز او از بازوی سپهر کمانکش سپر گشاد. (جوامع الحکایات از فرهنگ فارسی معین).
(حامص مرکب) (اصطلاح زمین شناسی) حرکات پوستهٔ جامد زمین که موجب پیدایش کوهها شود. (فرهنگ فارسی معین).
[ زَ ] (اِخ) دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است. ۴۰۰ تن سکنه دارد که از طایفهٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ زَ ] (اِخ) دهی از دهستان کوهمره سرخی که در بخش مرکزی شهرستان شیراز واقع است و ۱۵۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).