(اِخ) ناحیه ای است در جنوب روسیهٔ کنونی و در آنجا مقبره هایی از سکاها کشف گردیده که غالباً در میان سنگ کنده شده است. (از ایران باستان ج ۱ ص ۵۷۸).
لغتنامه دهخدا
[ گَ دُ ] (اِ مرکب) نوعی گندم: از گندم نوعی است که کورگندم خوانند. (نزهةالقلوب). دیگر آنکه نوعی از گندم که دراز و باریک می باشد و آن را خندروس می گویند و در بعضی مواضع کورگندم گویند. (فلاح ...
(حامص) نابینایی را گویند. (برهان). نابینایی. (آنندراج) (ناظم الاطباء). نابینایی. فقدان حس باصره. (فرهنگ فارسی معین). عمی. (ترجمان القرآن). بطلان حاسهٔ بصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا ...
(اِخ) پیر (۱۸۵۹-۱۹۰۶ م.). او و ماری کوری (۱۸۶۷-۱۹۳۴ م.) زن و شوی فیزیکدان فرانسوی و برندگان جایزهٔ نوبل سال ۱۹۰۳ م. در رشتهٔ فیزیک و کاشفان رادیوم. پیر کوری در پاریس متولد شد و در دانشگ ...
(اِخ) ماری. همسر پیر کوری. دانشمند و فیزیکدان و برندهٔ جایزهٔ نوبل مربوط به فیزیک و شیمی و کاشف رادیوم و پلونیوم. وی در ورشو دیده به جهان گشود و مقدمات علوم را پیش پدر خود آموخت و به علت و ...
(اِخ) دهی از دهستان جوانرود که در بخش پاوهٔ شهرستان سنندج واقع است و ۱۴۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ نُ / نِ / نَ دَ ] (مص مرکب) تغطش. تغاطش. تعامی. (منتهی الارب). خود را به نابینایی زدن. برخلاف حقیقت اظهار کوری کردن.
[ گَ دی دَ ] (مص مرکب) رجوع به مادهٔ بعد شود.
[ گَ تَ ] (مص مرکب) کوز شدن. خمیده و منحنی شدن. چفته و دوتا شدن : بدو گفت نیرنگ داری هنوز نگردد همی پشت شوخیت کوز.فردوسی. کوز گردد بر سپهر از عشق او هر ماه، ماه خون دل هر شب کند زی چش ...
[ زَ ] (اِ) به لغت فارسی انزروت است. کوزده. (فهرست مخزن الادویه). کوژد. کوژده. و رجوع به کوزده، کوژد و کوژده شود.
[ زَ دَ / دِ ] (اِ) به لغت فارسی انزروت است. کوزد. (فهرست مخزن الادویه). کوژد. کوژده. و رجوع به کوزد، کوژد و کوژده شود.
[ زَ ] (اِ) خوشهٔ گندم و جوی را گویند که در وقت کوفتن خرمن خرد نشده باشد و بار دیگر بکوبند و آن را به عربی قصاله و قصامه خوانند (برهان) (آنندراج). در یزدی «کوزاره»، گندم از خوشه بیرون نیا ...