[ مُ لْ لا ] (اِخ) دهی از دهستان آتش بیگ که در بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع است و ۲۹۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
لغتنامه دهخدا
[ کُرْ نِ ] (ترکی، اِ) کرنش. خم شده سلام کردن. (غیاث). نوعی از آداب که سلاطین را کنند و با کردن مستعمل است. (آنندراج). سجده و تعظیم و تکریم و عبادت و ستایش و خم شده ستایش کردن و به خاک اف ...
[ نُ / نِ / نَ یِ ] (ص مرکب) تاریک. (آنندراج). تاریک و تیره و مظلم. (ناظم الاطباء).
[ کُرْ نِ ] (اِخ) رجوع به کرنی شود.
[ رَ / رِ ] (معرب، اِ) کورة. معرب خره.شهرستان. (از برهان). شهرستان. ج، کُوَر. (منتهی الارب). مدینه. (اقرب الموارد). بمعنی بلد. معرب خره. بلوک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شهرستان. (آنندراج ...
[ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان رودبار که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و ۳۰۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان بیلوار که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۲۶۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ رَ / رِ ] (اِخ) دهی از دهستان شاندرمن که در بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش واقع است و ۱۳۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ رَ دَ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان کلاترزان که در بخش رزاب شهرستان سنندج واقع است و ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ رِ مَ ] (اِ) شیر مخلوط با دوغ و گورماست. (ناظم الاطباء). غذایی از شیر و ماست. (از اشتینگاس).
[ رَ / رِ یِ اَ دَ ] (اِخ) رجوع به مدخل بعد شود.
[ رَ / رِ یِ اَ دَ خوَرْ / خُرْ رَ ] (اِخ) یکی از پنج کورهٔ ولایت فارس است. این کوره منسوب است به اردشیربن بابک و مبدأ به عمارت فیروزآباد کرده است. (از فارسنامهٔ ابن البلخی ص ۱۳۲). رجوع به ...