(اِخ) صلاح الدین الکورانی الحلبی، متوفی به سال ۱۰۴۹ هـ . ق. از قضات و از نویسندگان مرسل است. او را اشعار بسیاری است. ولادت و وفات او در حلب اتفاق افتاد. (از اعلام زرکلی).
لغتنامه دهخدا
[ کُ یِ ] (اِخ) دهی از دهستان کورایم که در بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع است و ۱۰۷۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ طِ ] (ص مرکب) کندفهم و کج طبع. (آنندراج). کندفهم. کم هوش. کوردل. (فرهنگ فارسی معین). آنکه هر چیزی را سیاه و تاریک بیند. (ناظم الاطباء): مدار چشم از این کورباطنان انصاف که گشته است به ...
[ بَ ] (ص مرکب) مدبر و بدبخت. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). بدبخت و بی طالع. (ناظم الاطباء). تیره بخت : کنند این و آن خوش دگرباره دل وی اندر میان کوربخت و خجل.(بوستان). || نمام و سخن چی ...
[ ] (اِخ) ترک. پادشاه ترکان و دخترزادهٔ پادشاه چین. وی در جنگی که به سال ۸۸ هـ . ق. بین قتیبه سردار عرب و مردم سغد و فرغانه روی داد به یاری ایشان شتافت و با دویست هزار تن از لشکریان خود ب ...
[ بِ ] (اِخ) گوستاو. نقاش فرانسوی (۱۸۱۹-۱۸۷۷ م.). از فحول سبک رئالیزم در نقاشی بود و موضوعهای نقاشی خود را منحصراً از زندگی واقعی انتخاب می کرد، از آن جمله است: سلام مسیو کوربه، تدفین در ا ...
[ کُرْ تِ ] (انگلیسی، اِ) مسکوک ایالات متحدهٔ آمریکا، معادل ۲۵ سنت. (از فرهنگ فارسی معین).
[ کُرْ تِ ] (اِخ) مرکز ولایتی در ایالت کُورس فرانسه و دارای مناظری زیبا و محل رفت و آمد جهانگردان است. در این ولایت تجارت مرمر و میوه و شراب رونق دارد و از ۱۶ بلوک و ۱۱۰ بخش تشکیل یافته و ...
[ جَ ] (اِخ) دهی از دهستان کاغذکنان که در بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد واقع است و ۳۹۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ رَ ] (اِخ) روستایی است در دروازهٔ نیشابور. (از معجم البلدان).
[ دِ شُ دَ ] (مص مرکب) کورباطن شدن: العمی؛ کوردل شدن. (زوزنی). عمی؛ کوردل شدن. (ترجمان القرآن). عُمیان؛ کوردل شدن. (دهار).
[ کُرْ دُ ] (اِخ) شهری در آرژانتین که در مغرب «سانتافه» واقع است و ۳۷۰۰۰۰ تن سکنه و رصدخانه و دانشگاه دارد. (از لاروس).