[ ] (اِ) به سریانی کرنب است. (فهرست مخزن الادویه).
لغتنامه دهخدا
[ کَ وُ ] (ص) مخفف کبود است و آن رنگی باشد معروف. (برهان). کبود. (ناظم الاطباء). کبود. کوود. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کبود شود.
[ کو کَ دَ ] (مص مرکب) کوت کردن. بر روی یکدیگر ریختن تا چون خرمنی یا گنبدی شود. پر کردن بیش از لبهٔ ظرف و عرب نیز این کلمه را گرفته است.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت کردن شود ...
[ کَ دَ ] (ع اِ) خاک و جز آن فراهم آورده. (منتهی الارب) (آنندراج). کَود. آنچه انباشته گردد از خاک و جز آن. (از اقرب الموارد). تودهٔ خاک و جز آن. (ناظم الاطباء). ج، اکواد. (منتهی الارب) (ا ...
[ دَ ] (اِ) زمین دامن کوه را گویند. (برهان). در برهان گفته زمین و دامن کوه را گویند، و دو سه خطا کرده اول اینکه کاف فارسی است نه تازی دوم آنکه کاف و واو نیست «کاف و را» است... (انجمن آرا). ...
[ کَ دَ ] (اِخ) پادشاهی است یا عریفی بود مر مهاجرین عبداللََّه کلابی را. (منتهی الارب). نام پادشاهی و یا سرداری. (ناظم الاطباء).
[ دَ ] (اِخ) نام مادر هرمز پسر شاپور ساسانی. (از مجمل التواریخ و القصص ص ۶۴).
[ ] (اِخ) نام دهی است از اصفهان که موطن کاوهٔ آهنگر بوده است. (ترجمهٔ محاسن اصفهان ص ۸۶).
[ کَ دَ ] (ع ص، اِ) اسب هجین غیراصیل. کَودَنیّ. (منتهی الارب). اسب فرومایهٔ غیراصیل. ج، کَوادِن. (از اقرب الموارد). اسب پیر کندرو پالانی کمراه. (برهان). یابو و اسب تاتاری و اسب هجین. (ناظ ...
[ کَ / کُو دَ ] (حامص) کندفهمی و حماقت. (ناظم الاطباء). کندفهمی. کندی. بلادت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): این بلا از کودنی آید ترا که نکردی فهم نکته و رمزها.مولوی.
[ دَ / دِ ] (اِ) کمان زین. (ناظم الاطباء). - زین کوده؛ قربوس زین اسب را گویند و آن بلندی پیش زین باشد. زین کوهه. (برهان). و رجوع به زین کوهه و زین کوده شود. || کلیدی که سر آن خمیده باشد. ...
[ دَ / دِ یِ پِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) حُلمه. سر پستان. (از ناظم الاطباء؛ ذیل کوده).