[ کَ ] (اِ) کوهه آویز. (ناظم الاطباء). حلقه یا دوالی که بر زین نصب کنند و گرز را بدان بندند. (از اشتینگاس).
لغتنامه دهخدا
[ کُ هَ لَ ] (اِخ) جایی است. (منتهی الارب). جایی است در بلاد تمیم. (از معجم البلدان).
[ کَ / کِ لا ] (اِ) کسّیلی ََ کخلّیفی ََ؛ کهیلی معرب است و آن چوبی است شبیه به روناس سیاه سرخی مایل و تخمش همچو حب الرشاد، و گویند پوست درختی است شبیه سلیخهٔ سیاه فربه کن بدن. (منتهی الار ...
[ کِ ] (اِ) سیب صحرایی را گویند که به عربی زعرور و ذوثلثةحبات خوانند به سبب آنکه دانهٔ آن سه پهلو می باشد. (برهان) (آنندراج). سیب صحرایی که آن را نقل خواجو و میوهٔ خرس و «کیل» و «کیلک» ن ...
[ کِ نَ / نِ ] (ص تفضیلی) کهتر. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص ۴۵۴). کهتر باشد از هرچه خواهی گیر. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی). کهتر. (صحاح الفرس). کوچکتر. (فرهنگ فارسی معین). کهین. (ناظم الاطباء) ...
(موصول +ضمیر) مخفف که او. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که او. که وی. (فرهنگ فارسی معین): راهی کو راست است بگزین ای دوست دور شو از راه بی کرانه و ترفنج.رودکی. خشم آمدش و هم آنگه گفت ویک خ ...
(اِخ) هرودت نام پادشاه معروف ماد، هووخشتر را کوآکسار نقل کرده است ولی از کتیبهٔ بیستون معلوم است که هووخشتر بوده. (از ایران باستان ج ۱ ص ۱۸۰). رجوع به هووخشتر شود.
[ کَ وَءْ لَ ] (ع ص) پست قامت یا کوتاه بالای درشت اندام یا پستک مع فحج که رفتاری است یعنی پیش پایها نزدیک نهادن و پاشنه ها دور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ کِ ] (ع اِ) جِ کوة [ کَ وْ وَ / کُ وْ وَ ]. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کوة شود.
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان پشتکوه سورتچی بخش چهاردانگه است که در شهرستان ساری واقع است و ۲۶۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کِ ] (ع ص) نیکوسیاست. (منتهی الارب) (آنندراج). نیکو سیاست کنندهٔ ستور. (ناظم الاطباء).
[ کُ ] (اِخ) کواد. غباد. قباد. رجوع به این سه کلمه شود.