[ کَ مْ می یا ] (ع اِ) جِ کَمّیَّت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمیت شود.
لغتنامه دهخدا
[ کَ تَ ] (ع اِ) اصل چیزی: یقال اخذ بکمیتته؛ ای اصله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کُ ] (ص) به زبان زند و پازند به معنی درهم آمیخته باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صحیح گمیخت است. پهلوی، گمیختن (مخلوط کردن). (از حاشیهٔ برهان چ معین). و رجوع به کمخت شود.
[ کُ / کِ دَ ] (مص) رجوع به گمیزاندن و گمیزانیدن شود.
[ کُ / کِ دَ ] (مص) گمیزیدن. رجوع به گمیزیدن شود.
[ کُ سِ ] (فرانسوی، اِ) مأمور. (فرهنگ فارسی معین). || کلانتر. (فرهنگ فارسی معین). کلانتر. رئیس کلانتری. (فرهنگ لغات عامیانهٔ جمال زاده).
[ کَ ] (ع ص) مرد تیزرو و سبک و کافی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مرد تیزرو. (از اقرب الموارد). || اسب خردنره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مادیان خردپستان. (نا ...
[ کَ شَ ] (ع ص) شاة کمیشة و شاة کموش؛ گوسفند کوتاه سر پستان یا خردپستان. (از اقرب الموارد) و رجوع به کَمِشَة شود.
[ کَ ] (ع ص، اِ) همخوابه. (منتهی الارب) (آنندراج). همخوابه و ضجیع. (ناظم الاطباء). همخوابه و گویند: بات السیف کمیعی. (از اقرب الموارد).
[ کُ مَ ] (اِخ) ابن زیاد نخعی. از اصحاب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام. (ناظم الاطباء). ابن زیادبن نهیک النخعی، تابعی و از ثقات اصحاب علی بن ابی طالب(ع) است. شریف و میان قوم خوی ...
[ کُ مَ ] (اِخ) دعای... نام دعائی از ادعیهٔ مأثوره است منسوب به کمیل بن زیاد النخعی که گویند از امیرالمؤمنین علی(ع) فراگرفته است و آغاز می شود به: اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شی ء.. ...
[ کَ ] (ع ص) پیچیده و ملفوف و تاه شده. (ناظم الاطباء).