[ کُ ] (فرانسوی، اِ) میوه ای که در شربت قند یا شکر پخته شده، و آن اقسامی دارد: کمپوت آلبالو، کمپوت به، کمپوت توت فرنگی، کمپوت تمشک، کمپوت سیب، کمپوت گلابی، کمپوت گوجه. (فرهنگ فارسی معین). ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ مَ ] (ترکی، اِ) اعانت و مددکاری چه درکار و بار و چه در جنگ، از لغات ترکی نوشته شد. (غیاث) (آنندراج). مدد و اعانت و مددکاری چه در کار و بار و چه در جنگ. (ناظم الاطباء). کومک. مدد. یاری ...
[ کَ مَ ] (ص مصغر، ق) کم. قلیل. (فرهنگ فارسی معین). - کَمَکی؛ اندکی. (فرهنگ فارسی معین): کمکی حالش بهتر است. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ ] (ع ص) کوتاه گرداندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کُ کَ ] (اِخ) بلادی است در اول ساحل دریا متصل به ارض چین و از قلمرو بلهر است. (از اخبار الصین و الهند ص ۱۲).
[ کَ مْ می ] (ص نسبی) چندی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منسوب به کَمّ. (ناظم الاطباء). و رجوع به کم شود.
[ کَ می ی ] (ع ص) دلاور یا مرد با سلاح. ج، کُماة و اکماء. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شجاع و دلاور و با سلاح. (ناظم الاطباء). دلاور و دلیر که با سلاح باشد. (غیاث). دلاور. (نصا ...
[ کَ مْ می یا ] (ع اِ) جِ کَمّیَّت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به کمیت شود.
[ کَ تَ ] (ع اِ) اصل چیزی: یقال اخذ بکمیتته؛ ای اصله. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کُ ] (ص) به زبان زند و پازند به معنی درهم آمیخته باشد. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). صحیح گمیخت است. پهلوی، گمیختن (مخلوط کردن). (از حاشیهٔ برهان چ معین). و رجوع به کمخت شود.
[ کُ / کِ دَ ] (مص) رجوع به گمیزاندن و گمیزانیدن شود.
[ کُ / کِ دَ ] (مص) گمیزیدن. رجوع به گمیزیدن شود.