[ کُ ] (ع ص، اِ) جِ کمی [ کَ می ی ] . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کُمات : و عرصهٔ خراسان از کماة دولت و حماة حضرت خالی ماند. (ترجمهٔ تاریخ یمینی چ ۱ تهران ص ۲۹۲). غزاة جنود و ک ...
لغتنامه دهخدا
[ کُ تِ ] (ع ص) مرد سطبر. کُمتُر. (منتهی الارب). ضخم. (اقرب الموارد). مرد سطبر. (آنندراج). مرد ستبر. (ناظم الاطباء). || کوتاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد) ...
[ کُ تِ ] (ع ص) سخت و درشت اندام. کَمتَل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج).
[ کُ خُ ] (اِخ) دهی از دهستان مرکزی بخش حومهٔ شهرستان دره گز است و ۱۸۳ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ کُ پَ ] (نف مرکب) آنکه کماج پزد. آنکه شغل وی پختن کماج باشد.
[ کَ دَ ] (معرب، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن به عربی بلوط الارض باشد و آن گیاهی است سبزرنگ و بسیار تلخ و آن را در ابتدای استسقا دهند نافع است. (برهان) (آنندراج). مأخوذ از یونانی، بلوط ...
[ کُ ] (اِخ) کوه مار. دهی از دهستان دیزمار باختری است که در بخش ورزقان شهرستان اهر است و ۱۷۷۸ تن سکنه دارد. این ده در دو محل به فاصلهٔ پانصد گز به نام کمار بالا (علیا) و کمار پایین (سفلی) ...
[ کَ رَ ] (اِخ) از دیههای بخارا است. (از معجم البلدان).
[ کَ ] (اِخ) اسم است که شباهت به نسبت دارد و آن نام بعضی از علماست. (از انساب سمعانی جِ ۲ ورق ۴۸۶ ب).
[ ] (اِخ) از پسران یافث بن نوح است. (تاریخ گزیده چ نوایی ص ۲۶). و رجوع به یافث در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص ۱۰۴ شود.
[ کُ دَ ] (مص) گماریدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به گماریدن شود.
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان های پنجگانهٔ شهرستان ملایر است. این دهستان در جنوب شرقی شهرستان واقع و محدود است از طرف شمال به دهستان حومه، از جنوب به شهرستان بروجرد، از مشرق به بخش سربند ارا ...