[ کَ ] (اِ) تخم گل را گویند و عربان بزرالورد خوانند. (برهان). تخم گل را گویند. (آنندراج). تخم گل سرخ. (ناظم الاطباء). || پرنده ای را نیز گویند که به نحوست مشهور است و آن را جغد و کوف و ب ...
لغتنامه دهخدا
[ کِ ] (ص) احول باشد. (برهان). و رجوع به کَلیک شود. || (اِ) بمعنی انگشت کوچک بود که به عربی خنصر گویند. (برهان). انگشت کهین. (آنندراج). کلک. کلیچک. کلیکک. (فرهنگ فارسی معین). کالوچ. خردک. ...
[ کَ / کُ ] (اِ) نسترن. (فرهنگ فارسی معین). در کرج و حوالی آن نام نسترن است. نامی است که در شهرستانک به «رزا آن سرینی فلیا» داده می شود. ایت بورنی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ...
[ سَ ] (اِخ) دهی از دهستان دابوست که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و ۱۲۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کِ ] (اِ) سبزیی باشد معروف که خورند و آن را به شیرازی ترخانی گویند، و بعضی گویند گیاهی باشد که آن را طرخون خوانند و بیخ آن را عاقرقرحا نامند. (برهان) (آنندراج). طرخون. عاقرقرحا. (ناظم ا ...
[ کَ ] (اِ) گیاهی باشد به غایت گنده و بدبوی که آن را کمای و گل گنده نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). کشنج. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کُما و کُمای شود.
[ کَ ] (اِ) چنبر غربال. چنبر غربال و پرویزن و ماشو و دف و جز آن. اِطار. فریس. اخکم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
[ کَ مَ دَ ] (مص مرکب) کاسته شدن و اندک شدن و ناقص شدن و قطع شدن و ناتمام شدن. (ناظم الاطباء). اندک بودن. ناقص شدن. ناتمام بودن. (فرهنگ فارسی معین). از شمارهٔ چیزی کاسته شدن. نرسیدن به ح ...
[ کَ دَ ] (مص مرکب) به ندرت و دیر پیدا شدن. کمتر یافته شدن. کمتر بدست آمدن : افتادهٔ تو شد دلم ای دوست دست گیر در پای مفکنش که چنین دل کم اوفتد. سعدی. - کم اوفتادن مراد در کمند؛ به سختی ...
[ کُ دَ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان دشت سر است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و ۴۳۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کَ زَ دَ ] (مص مرکب) اظهار عجز کردن و خود را وقعی نگذاشتن. (آنندراج). اظهار عجز کردن. برای خود اهمیتی قایل نشدن. فروتنی کردن. تواضع نمودن. (فرهنگ فارسی معین): اگر مردان عالم کم زنانند ت ...
[ کَ شُ دَ ] (مص مرکب) از تعداد چیزی کاسته شدن. کاستن. (فرهنگ فارسی معین). نقصان. (ترجمان القرآن). انتقاص. (زوزنی) (منتهی الارب). قلیل گشتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): به جای خشتچه گرشصت ...