[ کَ لَ ] (اِ) قسمی سبزی صحرایی بهارهٔ خوردنی که در آشها کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
لغتنامه دهخدا
[ ] (معرب، اِ) معرب کهلوط هندی است و آن باقلی هندی است. (فهرست مخزن الادویه).
[ کُ لُ فَ ] (فرانسوی، اِ) کلفن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کلفن شود.
[ کُ ] (ع مص) کند گردیدن بینایی و شمشیر و زبان و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج). کند شدن بینایی و شمشیر. کل. کلال. کلالة. کلولة. (از اقرب الموارد). و رجوع به کَلّ شود.
[ کُ ] (ع اِ) جِ کَلم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جراحتها. (غیاث). خستگیها. جراحتها. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کَلم شود.
[ کَ لْ وَ نَ ] (اِخ) نام کوهی است. (رشیدی) (آنندراج). و رجوع به کلوند (اِخ) شود.
[ کُ ] (فرانسوی / انگلیسی، اِ) رجوع به کلوب شود.
[ کُ چَ / چِ ] (اِ) کلوچ. کلیچه. کلیجه. نان روغنی بزرگ. (فرهنگ فارسی معین). کلیچه. قرص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نوعی نان شیرینی و آن انواع دارد. طرز تهیه متداول آن چنین است: یک ک ...
[ ] (اِخ) دهی از دهستان رودبار قصران است که در بخش افجهٔ شهرستان تهران واقع است و ۳۴۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ ] (اِ) به هندی بقله است و آن نوعی از لبلاب است. (فهرست مخزن الادویه).
[ کَ لْ ] (اِ) دیگ آشپزی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).
[ کَ / کَ پَ ] (سانسکریت، اِ)اصطلاحی نجومی است. بیرونی آرد: این روزهای است تمام که اندرو هر یکی از کواکب و اوجها و جوزهرهای ایشان را دورها تمام گردد بی کسر. و غرض اندرین، آسانی یادداشتن اس ...