[ ] (اِخ) شهرکی است به ماوراءالنهر نزدیک خمبرک و اردلانکث و ستبغوا، با کشت و برز وآبهای روان. (از حدود العالم چ دانشگاه ص ۱۱۵).
لغتنامه دهخدا
[ کُ ] (فرانسوی، اِ)آلکالوئیدی است که از دانهٔ سورنجان بدست آورند و در پزشکی بکار رود. (از لاروس). مادهٔ سمی که از سورنجان گیرند و در بیماری های قلب بکار است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
[ کُ ] (اِخ) کشور باستانی در آسیاکه در مشرق دریای سیاه و در جنوب قففاز واقع است و بوسیلهٔ رودخانهٔ فاز مشروب می شود. (ز لاروس).
[ کَ لَ طَ ] (ع مص) دویدن لنگ یا بریده پا. (منتهی الارب) (آنندراج). چنانکه شارح قاموس تایید کرده، دویدن لنگ و گویند بریده پا. (از اقرب الموارد). رفتار لنگ و بریده پا و دویدن آن. کلظة. (ناظ ...
[ کَ لَ ] (ع اِ) سخت ترین جنگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || شکافتگی و چرک و ریمناکی پای. (منتهی الارب) (آنندراج). شقاق و شکافتگی و چرک و ریمناکی پای. (ناظم الاطباء): گویند، ...
[ کَ لِ ] (ع ص) شتر کفته سپل. (منتهی الارب) (آنندراج). بعیر کلع، شتر کفته سپل. (ناظم الاطباء). بعیر کلع، شتری که کَلَع یعنی شکافتگی در سم دارد. (از اقرب الموارد). || سقاء کلع؛ مشک کلخچ ...
[ کَ عَ ] (ع اِ) بیماری است که سیاه گرداند و بکفاند مؤخر شتر را و بریزاند موی آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره ای از گوسفندان و گویند گوسفندان بسیار. (از اقرب الموارد).
[ کَ عَ ] (ع اِ) کُلعَة. (اقرب الموارد). و رجوع به کُلعَة شود.
[ کَ لَ ] (ع اِ) سیاهی زردی آمیز. (منتهی الارب) (آنندراج). سیاهی زردی آمیخته. (ناظم الاطباء). || سرخی سیاهی آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رنگ سیاه سرخ بهم آمیخته. (فرهن ...
[ کِ ] (ع ص) مرد عاشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
[ کُ ] (ع ص، اِ) جِ اکلف و کلفاء. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به اکلف و کلفاء شود.
[ کُ لَ ] (ع اِ) جِ کُلفَة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جِ کلفت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلفة و کلفت شود.