[ کَ بی ی ] (اِخ) جعفربن محمدبن علی بن ابی الحسن الکلبی. از امراء کلبیین (حکام جزیرهٔ صقلیة). او نخست از ندمای العزیز بالله الفاطمی (صاحب مصر) بود آنگاه در سال ۴۷۳ هـ . ق. به ولایت صقلیه ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ بی ی ] (اِخ) زیدبن الحارثه الکلبی مولی خدیجه رضی اللََّه عنها. رجوع به زیدبن حارثه در همین لغت نامه و تاریخ گزیده چ نوائی ص ۲۱۱ شود.
[ کَ ] (ع مص) فراهم آوردن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد.) (از ناظم الاطباء). فراهم آوردن. (آنندراج). || ریختن چیزی را در ظروف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).ریختن در اناء. (آ ...
[ کُ لْ لَ ] (ع ص) فرس فُلَّت و کلت؛ اسب تیزرو و شتاب. به تخفیف لام نیز آمده است. (از منتهی الارب) (آنندراج). فرس فلت و کلت؛ اسب تیزرو که فراهم آید و خود را جمع کند و برجهد. (از اقرب الموا ...
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان قطور است که در بخش حومهٔ شهرستان خوی واقع است و ۲۸۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ نی یَ ] (اِخ) جایی است بین سوس و صیمره و یا در حدود آن دو. و شمربن ذی الجوشن شریک در قتل حسین بن علی(ع) در اینجا کشته شد. (معجم البدان).
[ کُ لَ تَ ] (ع ص) فرس فلتة و کلتة، اسب که فراهم آمده و جمع شده تا برجهد. (منتهی الارب). فرس فلتة و کلتة؛ اسب فراهم آمده و دست و پای خود را جمع کرده تا برجهد. (ناظم الاطباء). فرس فلتة و کلت ...
[ کَ تَ خَ ] (ع اِمص) رجوع به کلتحة شود.
[ کَ تَ / تِ دُمْبْ ] (ص مرکب) ابتر. (فرهنگ فارسی معین). کلته دم. کوتاه دم. قصیرالذنب. و رجوع به کلته و کلته دم شود. || افعی دم کوتاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): و مخرج ثفل او به دن ...
[ کُ تِ ] (اِ) اسم حب هندی است که آن را کاسرالحجر نامند و آن حب القلت است. کلت. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به کُلَت شود.
[ کُ مِ نِ هِ ] (اِخ). ابن امرئ القیس... ابن الاوس الانصاری. پیغمبر خدا بهنگام ورود به مدینه به خانهٔ او و بعضی گویند به خانه سعدبن خیثمه نزول کرد. (از امتاع الاسماع ص ۴۵). و رجوع به حبیب ...
[ کُ ] (ص نسبی) منسوب به ام کلثوم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).