[ کَ وَ / وِ ] (اِ) کلافه و چرخه. (ناظم الاطباء). کلافه است که ریسمان خام بر چرخه پیچیده باشند. (برهان). ریسمانی که بر چنگلوک تنند. (آنندراج). کلاف. کلاوهٔ ریسمان. (یادداشت به خط مرحوم دهخ ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ وَ / وِ یِ چَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) منطقة البروج. (ناظم الاطباء). بمعنی کمربند چرخ که عربان منطقه خوانند. (برهان) (آنندراج). || کنایه از گردش چرخ هم هست. (برهان) (آنندراج). گردش ...
[ ] (اِ) رجوع به کلاکوی و کلاوو شود.
[ سِ ] (اِ) گیاهی است که ریشهٔ آن انگل جو و گندم میشود و یکی از انواع آن ارگو است. رشته های ریسهٔ این قارچ ابتدا تخمدان جو را فراگرفته پوشش سفیدرنگی برروی آن میسازد و کم کم داخل تخمدان ش ...
[ کَ ] (اِخ) قصبه ای از دهستان پل رودبار است که در بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع است و ۴۴۵ تن سکنه و در حدود ۵۰ باب دکان دارد. روزهای پنجشنبه در آنجا بازار عمومی است و دارای پاسگاه ژاند ...
[ کَ چَ / چِ ] (اِ) مغز استخوان. (ناظم الاطباء). || کلاغچه و عکه. (ناظم الاطباء). مخفف کلاغچه. زاغی. کلاغ پیسه. زاغچه. قالنجه. کلاژه. غلیه. عکه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) و به هر دو معنی ...
[ کَ رَ / رِ ] (اِ) کلاغ پیسه عکه. (برهان) (آنندراج). عکه و کلاغچه. (ناظم الاطباء). اسم فارسی عقعق است. (فهرست مخزن الادویه). کلاژه. قلازار. قلاژار. (حاشیه برهان چ معین). شاید مخفف کلاغ و ...
[ کَ ] (اِ) دشت و صحرایی که مطلقاً در آن زراعت نشده باشد. (برهان) (آنندراج). بیابانهائی که زراعت بخود ندیده. لم یزرع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دشتی که در آن ابداً زراعت نشده. صحرایی لم ...
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان لواسان کوچک است که در بخش افجهٔ شهرستان تهران واقع است و ۱۰۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان حلبرود است که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع است و ۱۳۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ کُ ] (اِ مرکب) کلاه گیس. گیسوی مصنوعی که مانند کلاه بر سر نهند. زلف یا گیسویی که از موی سازند و مردان و زنان کم مو یا بی مو برسر نهند. و رجوع به کلاه گیس شود.
[ کَ یَ / یِ ] (پسوند) مزید مؤخر امکنه، چنانچه در حسن کلایه، خراطه کلایه، تاوی کلایه، کبودکلایه، کوکلایه، کی کلایه، میشه کلایه، نخجیرکلایه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کلا شود.