[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان کیوی است که در بخش سنجید شهرستان هروآباد واقع است و ۱۵۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
لغتنامه دهخدا
[ کَ لْ لا ] (اِخ) دیهی بزرگ و با شهرک کورد ناحیتی است از کورهٔ اصطخر فارس و جمله غله بوم است و هوای آن سرد سیر است بغایت و آبها روان است و منبع رود کر از آنجاست و آبادان است. (فارسنامهٔ ا ...
[ کَ دَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای بخش کلاردشت شهرستان نوشهر است. این دشت کوچک باموقعیت خاصی در دامنهٔ کوه تخت واقع است. قسمت عمدهٔ آبادیهای این دهستان در دامنهٔ ارتفاعات مسلط به این دشت ...
[ کْلا / کِ رُ ] (اِخ) شهری در ایونی که بوسیلهٔ رب النوعش آپولون مشهور گردید. (از لاروس).
[ کَ رُ ] (اِخ) نام منطقه ای است که فعلا چهار دهستان کلاردشت، کوهستان، بیرون بشم و قشلاق را شامل است. ضمناً کلارستاق یکی از محال سه گانهٔ تنکابن قدیم بوده است. (از فرهنگ جغرافیایی ا ...
[ کَ رِ ] (اِخ) دهی از دهستان ارزک از بخش نور شهرستان بابل است و ۱۲۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ ] (اِخ) تیره ای از شعبهٔ شیبانی ایل عرب (از ایلات خمسهٔ فارس). (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۸۷).
[ کُ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان شاهی است. این ده در دامنه واقع شده و معتدل و مرطوب است و ۵۸۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۹).
[ کَ لْ لا ] (ع ص) نیک برنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). نیک برنده از شمشیر و جز آن. (ناظم الاطباء). || صاحب کِلس (آهک) و فروشندهٔ آن. (از اقرب الموارد).
[ کَ سَ ] (اِ) قلاسنگ است که فلاخن باشد و آن چیزی است که شاطران و شبانان بدان سنگ اندازند. (برهان) (از آنندراج). قلاسنگ. (فرهنگ جهانگیری) (فرهنگ رشیدی). فلاخن. (ناظم الاطباء). مقلاع. سرمق ( ...
[ کَ / کُ سَ / سِ ] (اِخ) نام جایی و مقامی است. (برهان) (فرهنگ جهانگیری). موضعی است در دمشق. (حاشیهٔ برهان چ معین). نام موضعی. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا): یکی از صلحای لبنان که مقامات او د ...
[ کْلا / کِ سُ ] (فرانسوی، اِ)جزوه دانی بزرگ که در داخل آن فنر تعبیه شده و اوراق لازم را بترتیب در آن جا دهند. (فرهنگ فارسی معین).