[ ] (معرب، اِ) معرب از کفگیر فارسی، ملاقه. «ملعقه». کفگیر. (از دزی ج ۲ ص ۴۷۷).
لغتنامه دهخدا
[ کَ بَ رْ رَ / رِ ] (اِ مرکب) کفگیر بزرگ فلزین و غیر مشبک که بر سفره نهند و بدان گوشت جدا کنند و پلو و امثال آن به بشقابها کشند. (از یادداشت مؤلف).
[ کَ دَ ] (مص) ترکیدن و شکافتن و از هم باز شدن. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ترکیدن. (غیاث) (فرهنگ رشیدی). از هم بازشدن.شکافته شدن : کفیدش دل از غم چویک کفته نار کفیده شود سنگ تیمارخ ...
[ کَ دَ / دِ ] (ن مف) از هم باز شده و شکافته و ترکیده. (برهان) (ناظم الاطباء). ترقیده و شکافته. (غیاث). کفته. (فرهنگ اسدی). مشفوق. مبطور. بطیر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): خوانی نهاده بر و ...
[ کَ فْ فَ ] (ع اِ) تثنیهٔ کف در حالت نصبی و جری. دو کف: همهٔ تن زن عورت است سوای وجه و کفین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کف شود.
[ کُ ] (اِ) خمیدگی. کوژی. کجی. انحناء. غوز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): بدانگه که گیرد جهان گرد و میغ کل پشت چوگانت گردد ستیغ.بوشکور. هان ای کل پشت پاردم باف ای توبره ریش کون غراره.سو ...
[ کُ تُ دِ ] (اِخ) دهی از دهستان باغ ملک بخش جانکی گرمسیر است که در شهرستان اهواز واقع است و ۱۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ خوا / خا جَ / جِ ] (اِخ) دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز است و ۱۱۲ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ کَ سِ ] (اِخ) دهی از دهستان کلیایی بخش سنقر کلیایی است که در شهرستان کرمانشاهان واقع است و ۵۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ سَ ] (اِخ) دهی از دهستان امجز است که در بخش جبال بارز شهرستان جیرفت واقع است و۱۰۰تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ۸).
[ کَ لْ ءْ ] (ع مص) کلاءة. نگاهبانی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). || به تازیانه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || درنگی کردن در ادای دین و پی ماندن. ...
[ کِ لِ ] (اِخ) یکی از سرداران اسپارت که در جنگهای کورش با یونانیها سردار قسمتی از سپاه یونانیان بود و سرانجام به لشکر کورش پیوست. و رجوع به تاریخ ایران باستان پیرنیا ج ۱ و ۲ شود.