[ کِ ] (اِ) بوی پشم و پر سوخته. بوی سوختگی پشم و پر و ابریشم و مانند آن. (یادداشت مؤلف). رجوع به کز خوردن شود. || حالت سوختن پر یا پشم و بوی از آن برخاستن. رجوع به کز دادن شود.
لغتنامه دهخدا
[ کِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) سوختن پشم و پرز پارچه های پشمی و موی سر و مانند آن. رجوع به کز دادن و کز شود.
[ کَ ] (اِ) قَزّاق. (یادداشت مؤلف). رجوع به قزاق شود.
[ کَ خِ ] (اِخ) قزاقستان. (یادداشت مؤلف). رجوع به قزاق و قزاقستان شود.
[ کَ / کِ ] (اِ) جامهٔ کهنه را گویند. (برهان) (آنندراج).کراد. (آنندراج) (انجمن آرا). کراده. (برهان). رجوع به کراد و کراده شود.
[ کَ زْ زا ] (اِخ) یکی از دهستانهای سه گانهٔ بخش آستانه شهرستان اراک است. این دهستان میان دهستان قره کهریز و دهستان سربند قرار گرفته و تقریباً در وسط آستانه واقع شده است. هوایش سردسیر و سال ...
[ کَ زَ ] (ع مص) کُزوزَة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). خشک شدن و درترنجیدن. (آنندراج) (از منتهی الارب). خشک شدن و منقبض شدن. (از اقرب الموارد). || تندمزه گردیدن. || بخیل و کم خیر شدن. ...
[ کُ ] (اِ) گیاهی است که آن را و چوب آن را بر بازوی فرود آمده و استخوان از جای بدر رفته بندند و عربان اشق خوانند. (برهان) (آنندراج). گیاهی است که صمغ آن را اشق خوانند. (ناظم الاطباء). اوش ...
[ کِ / کُ یِ ] (ص) درخورد و لایق باشد. (برهان). لایق و درخور و در ادات به کاف فارسی آورده است. (از انجمن آرا) (آنندراج). درخور. لایق. سزاوار. (ناظم الاطباء). || (اِ) چوبی را نیز گویند ک ...
[ کُ بُ ] (ص نسبی) منسوب است به کزبران که لقب اجدادی است. (الانساب).
[ کُ بُ رَ / کُ بَ رَ / کَ بُ رَ ] (ع اِ) گشنیز که نوعی از دیگ افزار و آن بری و بستانی باشد و معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). نباتی است از دیگ ابزارها و بری و بستانی دارد و بذرش را جلجلا ...
[ کُ بَ رَ تُلْ حَ ] (ع اِ مرکب) شاه تره. کمون بری. قافنوس. (یادداشت مؤلف). شاهترج. (تحفه) (یادداشت مؤلف). رجوع به شاه تره شود.