[ کَ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. جلگه و سردسیر است. ۲۲۰ تن سکنه دارد. ساکنین از طایفهٔ جوادی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
لغتنامه دهخدا
[ کَ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کرانی در شهرستان بیجار، کوهستانی و سردسیر است و ۲۶۰ تن سکنه دارد. صنایع دستی قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ ] (اِخ) در فرهنگ برهان قاطع و انجمن آرا و جز آن نوشته اند: کریمان نام جد دوم رستم زال است که پدر نریمان باشد. و ولف در فهرست لغات شاهنامه و نیز فرهنگ آنندراج نوشته اند: نام یک پهلوان ...
[ کَ نَ / نِ ] (ص نسبی، ق مرکب) همچون مردم کریم. بکرم. از روی کرم : کریم باش و کریمانه روزگار گذار که تو کریمی و این سنت کرام قدیم. سوزنی. کریمانه بخشی و منت نخواهی عطای کریمان بود غیر ممن ...
[ کُ ] (اِ) نوعی آرایش گیسو. در نقشهای موجود از اردشیر کلاه وی مدور است و در آن گردن پوشی است به شکل گویی که پارچهٔ نازکی آن را پوشیده است. این گوی در حقیقت یک نوع آرایش گیسوان (یا کلاه گ ...
[ کَ مَ ] (ع ص، اِ) کریمة. زن نیک خوی. (فرهنگ فارسی معین). || در تداول ترکان عثمانی دختر را گویند چنانکه گویند کریمهٔ شما و کریمهٔ ایشان دختر شما و دختر ایشان. (یادداشت مؤلف). دختر. صبیه ...
[ کِ مِ ] (اِخ) شبه جزیره ای است در جنوب روسیهٔ شوروی و در شمال دریای سیاه کنار دریای آزوف به مساحت ۲۶۰۰۰ کیلومتر مربع. شهرهای عمدهٔ آن عبارتند از: سباستوپول و سمفروپول. این ناحیه از نواحی ...
[ کَ نَ ] (ع ص) زن سرودگوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زن بربطزن. (مهذب الاسماء). ج، کِران. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب).
[ کَ ] (اِ) دوایی است بسیار تلخ و آن را قنطوریون دقیق خوانند. زهر مجموع گزندگان را نافع است. (آنندراج) (برهان). گیاهی دوایی که قنطوریون گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به قنطوریون شود.
[ کَ ] (اِ) نوعی از ابریشم کم قیمت که قز معرب آن است. (آنندراج). ابریشم خام. (ناظم الاطباء). ابریشم کم بها. کژ. کج. قز. (فرهنگ فارسی معین). معرب قز و آن نوعی از ابریشم است. (فهرست مخزن الاد ...
[ کَ زز ] (ع ص) مرد تند. ج، کُزّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خشک منقبض. (از اقرب الموارد). - جمل کز؛ سخت شدید. (از اقرب الموارد). - ذهب کز؛ زر سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاط ...
[ کِ ] (اِ) حالت انسان یا جانوری در خود فرورفته و به کنجی خزیده از سرما یا ناخوشی. رجوع به کز کردن شود.