[ کَ ] (اِ) گوی گریبان. کَرج. (برهان). || شکاف گریبان پیراهن و کرته. کَرج. (برهان): بخندد دل ز کرچش زآنکه کرچش بصورت چون مه نو می نماید. رضی الدین نیشابوری. رجوع به کَرج شود.
لغتنامه دهخدا
[ کِ ] (اِخ) بندری است در کرانهٔ شرقی شبه جزیرهٔ کریمه در کنار دریای آزوف. در قدیم در محل کنونی کرچ، شهر بوسپوروس برپا بود. (از فرهنگ ایران باستان ص ۲۴۰). - بوغاز کرچ؛ همان بوسفور کیمِّری ...
[ کُ شُ دَ ] (مص مرکب) رسیدن مرغ به حالتی که آمادهٔ خوابیدن روی تخم گردد. کک شدن. (فرهنگ فارسی معین). کِرک شدن. (یادداشت مؤلف).
[ کُ چَ / چِ ] (اِ) خانه ای که فالیزبانان و مزارعان در مزرعه از چوب و علف سازند. (برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء).
[ کُ چَ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان رشت. جلگه ای، معتدل و مرطوب است و ۲۲۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کَ چَ ] (اِ) اسم ترکی خروع است. (فهرست مخزن الادویه). دانهٔ بید انجیر. (ناظم الاطباء). بید انجیر. خِروَغ. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). گیاهی است ... از تیرهٔ فرفیون ها که یکساله ا ...
[ کُ ] (حامص) چگونگی و حالت مرغ کرچ. (یادداشت مؤلف).
[ ] (اِخ) دهی است از بخش ایوانکی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر است و ۱۵۰ تن سکنه دارد. بین این ده و احمدآباد میان رودخانه قلعهٔ خرابه ای به نام ظهیرآباد وجود دارد که از آثار قدیم ا ...
[ کِ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان قره کهریز بخش سربند شهرستان اراک. کوهستانی و سردسیر است و ۵۵۴ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان پایئن شهرستان نهاوند. دامنه و سردسیر است و ۱۰۰۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند. دامنه و سردسیر است و ۱۷۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۵).
[ کَ رَ / کَ رْ رَ ] (اِ) مرغی است از تیهو کوچکتر که به عربی سلوی و به ترکی بلدرچین گویندش. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). ورتیج. سمانه. بدبده. بودنه. سلوی. سمانات. سمانی. قتیل الرعد. ...