[ کُ کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان حومهٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه. کوهستانی و معتدل است و ۳۷۹ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
لغتنامه دهخدا
[ کِ دْ / دِ ] (ص نسبی) ایزدی. خدایی : ای میر مصطفی را گفتند کافران بد با آن همه نبوت وآن فر کردگاری.منوچهری.
[ کَ گَ ] (ص مرکب) عامل. فاعل. (ناظم الاطباء) (فهرست شاهنامهٔ ولف). مؤثر. (ناظم الاطباء). - کردگر نزدیک؛ عامل بلاواسطه. (ناظم الاطباء). || (اِخ) خدا. ایزد. کردگار: نخست آفرین کرد بر کر ...
[ کُ ] (اِخ) دهی است از دهستان اوریاد بخش ماه نشان شهرستان زنجان. کوهستانی و سردسیر است و ۴۵۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ ] (اِخ) شهرکی است به ناحیت پارس از پسا آبادان و با کشت و برز بسیار. (حدود العالم).
[ کِ ] (ع اِ) آنچه در کرانه های جله ماند از خرما. (مهذب الاسماء). در صحاح آمده است: کردید، آنچه در ته خنور و کرانه های آن از خرما باقی ماند. ج، کَرادید. (از اقرب الموارد).
[ کِ دَ ] (ع اِ) توده و انبار بزرگ از خرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || خنور خرما. (منتهی الارب). || خرما که در تک و کرانهٔ جله بماند. ج، کَرادید، کِراد. (منت ...
[ کُ یَ ] (اِخ) نام خواهر بهرام چوبین است اما صحیح این کلمه گردیه است. (یادداشت مؤلف). در مجمل التواریخ و القصص ص ۷۸ و ۷۹ کردیه آمده و ملک الشعرای بهار صحیح آن را کردویه دانسته است. رجوع ب ...
[ ] (اِخ) از طسوج قاسان است. (تاریخ قم ص ۱۱۴).
[ کَ ذَ ] (معرب، اِ) کاردینال . (دزی ج ۲ ص ۴۵۴). رجوع به کاردینال شود.
[ کُ ] (ع اِ) خرجینهٔ شبان. ج، کِرِزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خرجین چوپان که در آن توشه و متاع خویش را حمل کند و به قولی جوال کوچک است و عبارت اساس چنین است: جعل متاعه فی الکرز و ه ...
[ کُ ] (اِ) زمینی را گویند که به جهت سبزی کاشتن و زراعت دیگر هموار کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (برهان) (ناظم الاطباء). کرزه. (فرهنگ رشیدی از حاشیهٔ برهان چ معین). کرد. کرت. ...