[ کُ دِ ] (ص نسبی) منسوب به کردستان. اهل کردستان. از مردم کردستان. رجوع به کردستان شود.
لغتنامه دهخدا
[ کُ قِ ] (اِخ) دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل. کوهستانی و معتدل است و ۴۵۷ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان برکشلوی بخش حومهٔ شهرستان ارومیه. جلگه ای و معتدل است و ۷۵۱ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکو از شهرستان تبریز. جلگه ای و معتدل است و ۲۸۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. جلگه ای و گرمسیر است و ۳۴۸ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کُ ] (اِخ) دهی است از دهستان هیر بخش مرکزی شهرستان اردبیل. کوهستانی و معتدل است و ۲۵۵ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ کَ دَ ] (ع ص) کوتاه قد. (منتهی الارب). کوتاه بالا. (ناظم الاطباء). کوتاه بالای ستبر. (از اقرب الموارد). کوتاه زفت. (مهذب الاسماء). || دلاور. (منتهی الارب). شجاع. (اقرب الموارد) (ناظم ...
[ کَ دَ مَ ] (ع مص) کوتاهانه یا بر یک پهلو دویدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوتاهانه دویدن و یا بر یک پهلو دویدن. (ناظم الاطباء). و در نزد کسایی کردمة و کردحة بمعنی دویدن حمار بر ی ...
[ کُ مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) یکی از محله های خاوری شهرستان رشت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۲).
[ کُ مَ حَ لْ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کالج بخش مرکزی شهرستان نوشهر. معتدل و مرطوب و سکنهٔ آن ۱۰۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۳).
[ کَ دِ ] (ن مف) نعت مفعولی از مصدر کردن. || بجاآورده. انجام داده. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل ناکرده. (فرهنگ فارسی معین). اداشده. (ناظم الاطباء). انجام گرفته : فال کرده ک ...
[ کِ دَ / دِ ] (اِ) نام فارسی جَرذَق و آن نان ستبر است. (از المعرب ص ۹۵ و ۱۱۵). و جرذق و کرده هر دو معربِ گرده است. رجوع به گرده شود. || هر یک از فصول ویسپرد. کَرت . (فرهنگ فارسی معین). ...