[ کَ هَ ] (ع اِ) زمین درشت سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || سختی. یقال: لقیت دونه کراهة. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغتنامه دهخدا
[ کَ یَ / کَ هی یَ ] (ع اِمص) کراهیة. ناپسندی. (از غیاث اللغات) (آنندراج). بیزاری. (یادداشت مؤلف). نفرت. بی میلی. (فرهنگ فارسی معین): اگر چیزی رفته است که از آن وهنی به جاه وی یا کراهیتی به ...
[ کَ ] (ع اِمص) به معنی کراهت است. یقال: اتیتک کراهین ان تغصب؛ ای کراهة ان تغصب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کراهت و نفرت. (ناظم الاطباء).
[ کِ ] (اِ) چرخ روغن گیری را گویند. (برهان) (ازآنندراج).
[ کَ ] (اِ) کراویا. کروی. کرویا. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرویا و کراویا شود.
[ کَ ] (اِ) بمعنی کراویه است که زیرهٔ رومی باشد و آن را نانخواه نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قرنباد. (تذکرهٔ داود ضریر انطاکی). قُرُنفاد. کرویا. نِقدَه. ساسم. فُلَیفِله. ...
[ کَ ] (اِ) مرغی است دم دراز سیاه و سپید و در کنار رودها بود. (فرهنگ اسدی). پرنده ای است کبود و سفید و دم دراز که بر لب آب نشیند و دم خود را بجنباند و آن را به عربی صعوه گویند. (برهان). مر ...
[ کَ ] (اِ) قراقون. نزد مغولان جماعتی از محافظان راهها که در مکانهای معین اقامت داشتند. (دزی ج ۲ ص ۳۲۱).
[ کَ کی ی ] (ع اِ) جِ کرکی به معنی کلنگ است. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). غرنوق. رجوع به کرکی، غرنوق و کلنگ شود.
[ کِ کَ دَ ] (مص مرکب) به مزد گرفتن. کرا کردن. || ارزیدن. قابلیت داشتن. سزاوار بودن. (از یادداشت مؤلف). لایق مراتب چیزی بودن. (آنندراج). ارزیدن : بیهوده چند محنت عالم توان کشید عالم کرا ...
[ کَ یْ ] (اِخ) کرائیت. طایفه ای از اقوام مغول. رجوع به کرائیت شود.
[ کَ یِ ] (ع ص، اِ) جِ کریمة. زنان بامروت. (فرهنگ فارسی معین). || بزرگ قدر. ارجمند: هرگونه تحف و هدایا از کرایم اموال صامت و ناطق و نفایس اجناس لایق و فایق را وسیلهٔ سعادت یک التفات از ...