[ کَ رْ را ] (اِخ) نام محله ای در اصفهان. (ناظم الاطباء). در جغرافیای تاریخی لسترنج آمده است: در جای شهر اصفهان قبلاً چهار قریه قرار داشته که اسامی آنها بعداً روی چهار محلهٔ شهر باقی مانده ...
لغتنامه دهخدا
[ کَ رْ را ] (اِخ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمهٔ شهرستان ماکو. کوهستانی، سردسیر و سکنهٔ آن ۲۵۰ تن است. محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است. این د ...
[ کَ کَ دَ ] (مص مرکب) بپایان بردن. به آخر رسانیدن. (یادداشت مؤلف): تا از هر دو جانب دوستان شادمانه شوند و حاسدان و دشمنان به کوری روزگار کران کنند. (تاریخ بیهقی). - از راه راست کران ...
[ کَ گُ دَ ] (مص مرکب) کران جستن. گوشه گرفتن. دوری گزیدن از خلق. (از فرهنگ فارسی معین): من کنم یاری طلب هرگز مدان کز طلب کردن کران خواهم گزید.خاقانی. از صحبت خلق امان بجستی از قربت شه کرا ...
[ کِ نَ ] (نف مرکب) بربطزن. عَوّاد. (یادداشت مؤلف).
[ کَ نَ / نِ تَ ] (مص مرکب) بر کنار بودن. بر ساحل جای داشتن. دور از میانه بودن : کرانه داشتم از بحر فتنه چون کف آب نهنگ عشق توام در میانه بازآورد.خاقانی.
[ کَ نَ / نِ گِ رِ تَ ] (مص مرکب) اعتزال جستن. عزلت گزیدن. (یادداشت مؤلف). کرانه کردن. کرانه جستن : چون دشمنان کرانه گرفتی ز دوستان تا قول دوستان من اندر تو گشت راست. فرخی. زین جفته خوری ...
[ کَ نَ / نِ گُ دَ ] (مص مرکب) دوری جستن : ز خاقان کرانه گزیدی سزید که رای تو آزادگان را گزید.فردوسی.
[ کَ نَ ] (ص نسبی) (از: کرانگ + ین) منسوب به کرانه. از کرانه. طرفی. جانبی. (فرهنگ فارسی معین): چون سه جزو ترکیب کنند یکی میانگین و دو کرانگین این میانگین، دو کرانگین را از یکدیگر جدا دارد. ...
[ کَ ] (ص نسبی) محدودشده. تحدیدشده. || نگاه داشته شده در سرحد. (ناظم الاطباء).
[ کُ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای هفتگانهٔ شهرستان بیجار است. این دهستان در شمال خاور شهرستان واقع شده از شمال به بخش انگوران شهرستان زنجان و از جنوب به دهستان سیلتان و از خاور به رودخان ...
[ کَ ] (ع اِ) جِ کِرناف. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به کرناف شود.