[ کُ دَ ] (ع اِ) سپیدی که بر ناخن نوجوانان پیدا گردد. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به کدب شود.
لغتنامه دهخدا
[ کَ دی وَ ] (ص مرکب، اِ مرکب)کدخدای خانه. صاحب خانه. صاحب سرای. (برهان). بمعنی کدخدا و صاحب خانه زیرا که کد بمعنی خانه و رو بمعنی صاحب است مانند تاجور. (آنندراج). صاحب و مالک خانه و سرا. ( ...
[ کَ ذذ ] (ع مص) درشت گردیدن. (از منتهی الارب). خشن شدن. (از اقرب الموارد).
[ کُ ذْ ذا / کِ ذْ ذا / کُ ] (ع اِ) دروغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
[ کَ ذْ ذا نَ ] (ع اِ) واحد کَذّان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کذان شود.
[ کُ ] (ع اِ) دروغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کُذبی ََ. (از اقرب الموارد). رجوع به کذبی ََشود.
[ کُ ذُ ذُ / کُ ذْ ذُبْ ذُ ] (ع ص) دروغگوی (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کُذُبذُبان. کاذب. کَذّاب. تِکِذّاب. کَذوب. کَذوبة. کَذبان. کَیذُبان. کُذَبة. مَکذَبان. مُکذَبانة. (از اقرب الموارد). ...
[ کُ ] (اِخ) جویی است که بر تفلیس می آید. (منتهی الارب). نام رودی است به حدود ارمنیه نزدیک گنجه. (آنندراج). رودی است در شروان که از وسط شهر تفلیس می گذرد. (ناظم الاطباء). رود کر از جبال ...
[ کُ ] (اِ) مخفف کُرّه است، چه از انسان و چه از حیوان چنانکه در ولایتی که ملخ آمده و برای تغییر فصل آرام گرفته یا در زیر برف مانده سال دیگر ظاهر شود گویند کر کرده یعنی بچه های تازه از آنه ...
[ کُ ] (فرانسوی، اِ) آواز دسته جمعی (اپرا، کلیسا و غیره). مقابل آریا و سلو. (فرهنگ فارسی معین).
[ کَ ] (ص) کسی که قوت سامعه نداشته باشد. (آنندراج). کسی را گویند که گوش او چیزی نشنود و به عربی اصم خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). گران گوش. - کر مادرزاد؛ آنکه (یا گوشی که) هنگام ولادت ن ...
[ کَ ] (اِ) زور. تاب. (ناظم الاطباء). قوت. توان. (آنندراج) (ناظم الاطباء): خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد بباید داد داد او بکام دل بهرچت کر.دقیقی (از لغت فرس اسسدی). ملک آن است که او را ...