[ کُ بْ بَ / کُ ] (ع ص) بلند و سخت. جبال کبس؛ کوههای صلب و سخت. (ناظم الاطباء). جبال سخت و شدید. (آنندراج) (اقرب الموارد). کُبس. (اقرب الموارد).
لغتنامه دهخدا
[ کَ بَ ] (اِ) رستنیی باشد تلخ شبیه به دستنبوی که به عربی حنظل و به فارسی خربوزهٔ تلخ گویند. (برهان). نام فارسی حنظل است. (حاشیهٔ برهان چ معین). حنظل. (آنندراج) (مفاتیح العلوم) (از فرهنگ ...
[ کَ ] (اِ) برگ نبات و حبی است که از بلاد حبشه می آورند و آن شبیه به گشنیز شامی است و با تندی و تیزی و تلخی و حب آن مدور. (مخزن الادویه). || برنج. (دزی ج ۲ ص ۴۳۹).
[ کَ ] (ع اِ) گوسفند دوساله و گفته اند چهارساله. (اقرب الموارد). برهٔ دو ساله. (لغت نامهٔ مقامات حریری). قچقار و آن در سال چهارم باشد. (منتهی الارب). گوسفند نر یعنی میش نر شاخ دار جنگی. (از ...
[ کُ بَ ] (ع اِ) شتر دریایی و از آن است که زن زشت روی را گویند: یا وجه الکبع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
[ کَ بَ ] (ع اِ) گوشت پاره که در شرم زن برآید. (از منتهی الارب) (از آنندراج). || فتق رحم. (ناظم الاطباء).
[ ] (اِ) کبعدیون. به سریانی شاهترج است. (فهرست مخزن الادویه).
[ کَ / کِ ] (ع اِ) قید و گفته اند بزرگترین قید. (از اقرب الموارد). قید و بند. بند سطبر و بزرگ. (منتهی الارب). ج، کُبول. (اقرب الموارد). || درنوشتگی لب دلو. (منتهی الارب). || لب دلو. ...
[ کَ ] (ع مص) بند کردن. (اقرب الموارد) (المصادر زوزنی). || حبس کردن در زندان. (از اقرب الموارد). بند کردن در زندان و جز آن. (از منتهی الارب) (آنندراج). || مهلت دادن غریم را در ادای دین ...
[ کَ ] (ع اِمص) (در اصطلاح عروض) جمع بین خبن و قطع است. کذا فی رسالة قطب الدین السرخسی. (کشاف اصطلاحات الفنون).
[ کَ بَ ] (ع ص) پوستین کوتاه. (آنندراج) (منتهی الارب). قصیر. (اقرب الموارد). رجوع به مادهٔ بعد شود.
[ کَ ] (ص نسبی) در تداول عامه مخفف کربلائی. (یادداشت مؤلف). آنکه به کربلا سفر کرده باشد. کبلای. رجوع به کربلایی شود.