[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایراق شود.
لغتنامه دهخدا
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایزاء شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایساد شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایصاد شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایلاء شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایلاف شود.
[ اَءْ لی ی ] (ع ص نسبی) رجوع به آلی شود.
[ اَ ءِمْ مَ یِ رَسْ سی یَ ] (اِخ) منسوب به قاسم رسیّ مدعی امامت و او به زمان مأمون عباسی بود و خود را یحیی الهادی می نامید، و فرقهٔ زیدیهٔ رسی منسوب به او باشند و ائمهٔ رسی تا هم اکنون ...
[ اَ ءِمْ مَ یِ صَ ] (اِخ) مرکز ائمهٔ رسی در شهر صعده بود و ایشان غالباً صنعا را نیز متصرف بودند معهذا تا سال ۱۰۴۳ هـ .ق . یعنی سالی که ترکان عثمانی از صنعا اخراج شدند صنعا پایتخت یمن نبود ...
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایهال شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایکاد شود.
[ اِءْ ] (ع مص) رجوع به ایکاف شود.