(اِخ) لابه گابریل. نام دستوردانی از مردم فرانسه، متولد در مونت فراند (پوی-دو-دوم) (۱۶۷۷-۱۷۴۸ م.).
لغتنامه دهخدا
[ رُ دِ تْری / تِ یُ زُ ] (اِخ) رجوع به ژیرده دروسی شود.
[ رَ / رِ ] (اِ) زیره. زیره است که به عربی کمون خوانند و بهترین آن کرمانی باشد. (برهان). بلغت یونانی زیره را سنبوت گویند. (برهان). کمون، معرب خامون کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود. (منتهی ...
[ رَ ] (اِخ) نهری از آبراهه های رود «اوکه» واقع در ایالت کالوگای روسیه که از دوازده کیلومتری شمالی قصبهٔ همنام خویش سرچشمه گیرد و نخست بجانب جنوب و سپس بسوی شمال شرقی جریان یابد و به رو ...
[ رَ ] (اِخ) نام شهری در روسیهٔ مرکزی (در قلمرو کالوگا) همنام رودی از آب راهه های رود اوکه، دارای ۱۲۰۰۰ تن سکنه.
[ زُ ] (اِخ) نام کرسی بخش در اور از شهرستان آندِلی کنار رود لِپت، دارای راه آهن و ۵۸۶۸ تن سکنه.
[ لِ ] (اِخ) کلود کازیمیر. عالم گیاه شناس فرانسوی. مولد دُرمان و وفات در آلنس (۱۸۰۶-۱۸۹۶ م.).
(اِخ) نام کوهی در مشرق ناحیهٔ سرحدی ایران که از شمال به جنوب ممتد است. ارتفاع آن از ۱۶۶۴ تا ۲۹۷۶ متر تغییر می کند و به زمستان بیشتر قلّه های آن را برف پوشد. (از جغرافیای طبیعی کیهان ص ۵۶).
[ مُ ] (اِخ) نام کرسی بخش در ایالت ژرس از ولایت اُش، کنار رود ژیمن، دارای راه آهن و ۲۲۱۸ تن سکنه.
(فرانسوی، اِ) ورزش بدنی با اسبابهای مختلف از قبیل پارالل و بارفیکس و دارحلقه و غیره. ... ... ...
[ ژی وَ / وِ ] (اِ) جیوه. سیماب. معرب آن زیبق و بعربی فَرّار گویند. (برهان).
(اِ) قطرهٔ باران. (برهان). قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است. (جهانگیری) (رشیدی). ژنگ. || بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره به حرکتش نشده. (برهان).