[ دَ / دِ ] (ن مف) کشت و زراعت آب زده. (برهان). مزرعه و کشت زار آب داده شده.
لغتنامه دهخدا
(اِ) بت. صنم. (برهان). زون. رجوع به بت شود.
(اِخ) نام خاندان مشهوری از امپراطوران ونیزی در قرن شانزدهم میلادی. شعبهٔ دوّمی از آنان در فلورانس و شعبهٔ سوّمی در لیون بودند.
[ اُ ] (اِخ) نام دهستانی در «سِن-اِ-اواز» از شهرستان کربی ، دارای راه آهن و ۸۱۴۳ تن سکنه.
[ وینْ دِ ] (اِخ) نام کرسی بخش در ایالت «اُرن» از ولایت آرژانتان، دارای راه آهن و ۹۱۷ تن سکنه.
[ تِ ] (اِخ) یکی از القاب اسکندر کبیر، و شرح آن چنین است: زمانی که اسکندر کبیر در مقدونیه بود خود را پسر زئوس یا ژوپیتر که بنابر افسانه های قدیم یونان خدای خدایان بود می دانست. از اینرو ب ...
[ تِ اِ یُپْ ] (اِخ) نام تصویر تیتان در موزهٔ مونیخ. || نام همان تصویر در موزهٔ لوور. || نام تصویری از آثار رافائل در رُم. || نام تصویری از آثار پوسن در تالار ملی.
[ زَ ] (نف مرکب) آنکه ژوپین افکند. نیزه زن. رجوع به زوبین زن شود: سپه بود بر میمنه چل هزار سواران ژوپین زن و نیزه دار.فردوسی. راوت (؟) ژوپین زن خاراشکاف پشت به پشت از پی روز مصاف. امیرخس ...
[ کَ / کِ ] (نف مرکب) حامل زوبین. نیزه دار. رجوع به زوبین کش شود: بیامد سپردار و ژوپین کشان بجستند از آن تازیانه نشان.فردوسی.
[ ژَ / ژِ ] (اِ) ژوژ. کوله. خارپشت. (برهان). رجوع به ژوژ و کوله شود. ژوژه که هیئت باستانی آن ژوژک است در تفسیر پهلوی (زند) کتاب وندیداد دوژک است که به ژوژک گردانیده شده و مراد از آن اطلاقی ...
[ کُ ] (اِخ) واسیلی. نام شاعر روسی متولد در نزدیکی تولا بسال ۱۷۸۳ و متوفی در بادِن-بادن بسال ۱۸۵۲ م.
[ گِ ] (اِخ) نام صاحب کتاب شاهنشاهی مقدونی و بسط آداب و رسوم یونانی در مشرق. (ایران باستان ج ۲ ص ۲۱۵۹).