[ دَرْ ] (اِخ) نام تیره ای از ترکمانان ایران، ساکن شمال غربی سنگر.
لغتنامه دهخدا
(ادات استفهام) کلمه ای است که بدان طلب دانستن و استفهام کنند: فروماند و از کارش آمد شگفت بسی با دل اندیشه اندرگرفت که آیا بهشت است یا بزمگاه سپهر برینست یا چرخ ماه؟فردوسی. مشتاق آن نگار ...
(اِخ) ایاز. آیازاویماق. نام غلام محمودبن سبکتکین. این غلام برای کثرت فِراست و هوش و جنگجوئی و هم زیبائی و جمال محبوب سلطان بود: نکند کار تیر آیازی شل هندیّ و نیزهٔ تازی.ابوالفرج رونی. کا ...
(اِخ) یاس؟: به آیاس و خلخ همی برگذر بکش هرکه یابی بخون پدر.فردوسی. نه ارجاسب مانم نه آیاس و چین نه کهرم نه خلخ نه توران زمین.فردوسی. که این گر بدارد زمانی چنین نه آیاس ماند نه خلخ نه چین. ...
(نف، ق) در حال آمدن. || بدیهه. آمده.
[ یَ تُلْ لاه ] (ع اِ مرکب) نشانه و حجت خدای. || (اِخ) لقبی که آزادیخواهان بهر یک از دو سید جلیل، سیدعبداللََّه مجتهد بهبهانی و سیدمحمد مجتهد طباطبائی دادند و نیز مرحوم حاج میرزاحسین، ح ...
[ یَ تُلْ کُ ] (اِخ) نام آیت ۲۵۶ از قرآن به سورهٔ بقره : ز مکر و حیلت تو خفته نیست ایزد پاک بخوان و نیک بیندیش آیةالکرسی. ناصرخسرو.
[ یَ تَ ] (ع اِ) تثنیهٔ آیت. || (اِخ) لقبی که آزادیخواهان در انقلاب آزادی بسید محمد طباطبائی و سید عبداللََّه بهبهانی دادند، و هر یک را جدا آیةاللََّه میخواندند.
(اِخ) ایران.
[ یِ ] (اِ) زمینی که امسال بنوبت خود کاشته نشده. زمین نوبتی. چیمو. ولی. کشخان. کشتخان. کفشن. مرتاحه. - آیش دادن؛ کشت یک بخش از دو بخش زمین را به سال دیگر گذاشتن، و این برای قوت یافتن زمی ...
[ یَ ] (اِ) حاجت که خواهند: ناسزا را مکن آیفت که آبت بشود بسزاوار کن آیفت که ارجت دارد.دقیقی. ز یزدان خواستن آنجمله آیفت که تا نرسد مر او را هیچ آکفت. زراتشت بهرام. ز حق آیفت میخواهد بزا ...
[ یِ ] (ع ص) آب ستبر چرکین. || شیر ستبر. || هر چیز ستبر از روغن و عسل و جز آن. ج، اُیَّل. و آیل صورت فارسیِ آئل است.