[ اَ مَ ] (اِخ) موفق الدین. رجوع به احمدبن ابراهیم بن محمد حلبی.... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) موفق الدین. رجوع به احمدبن قاسم بن خلیفةبن یونس... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) موفق الدین. رجوع به احمدبن محمدبن العباس... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) موفق الدین. رجوع به احمدبن یوسف بن حسن... کواشی موصلی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) مولانازاده بن محمود هروی بیاتی. او راست: شرحی بر دو قسمت طبیعی و الهی هدایهٔ اثیرالدین ابهری.
[ اَ مَ ] (اِخ) میتنی مکنی به ابونجاح. یکی از فضلا و ادباء عصر خویش. او راست: منظومه ای در شرح انموذج اللبیب فی خصائص الحبیبِ سیوطی. رجوع به کشف الظنون چ ۱ استانبول ج ۱ ص ۱۶۱ و رجوع به می ...
[ اَ مَ ] (اِخ) میکالی. رجوع به احمدبن علی بن اسماعیل میکالی و احمدبن علی میکالی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نائب قریب ویسی شاعر. او راست: قراضة الذهب فی علمی النحو و الادب که در ۱۰۴۹ هـ . ق. از تألیف آن فارغ شده است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ناطقی. رجوع به احمدبن محمدبن عمر الحنفی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نجم الدین. رجوع به احمدبن محمد... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نجم الدین کبری خیوقی. رجوع به نجم الدین کبری و ابوالجناب و احمدبن عمر خیوقی و روضات الجنات ص ۸۱ شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) نراقی و او احمدبن مهدی بن ابی ذر کاشانی نراقی متخلص به صفائی است. وی بحری مواج و استادی ماهر و عماد اکابر و ادیب و شاعر و از اکابر دین و عظماء مجتهدین و جامع اکثر علوم و خ ...