(ن مف مرخم / نف مرخم) مخفف آلود، در کلمات مرکبه چون گِل آلو، خواب آلو، پشمالو، خشم آلو و نظایر آن، معنی آلوده دهد: جمله اهل بیت خشم آلو شدند که همه در شیر بز طامع بدند.مولوی. پر سبک دارد ر ...
لغتنامه دهخدا
[ تُ رُ / تُ ] (اِ مرکب) نِلْک.
[ خُ ] (اِ مرکب) آلوبخارا.
(ن مف مرخم / نف مرکب) در کلمات مرکبه از قبیل آردآلود، اشک آلود، بت آلود، تراب آلود، تهمت آلود، خاک آلود، خشم آلود، خواب آلود، خون آلود، خوی آلود، ریگ آلود، زهرآلود، سرمه آلود، شکرآلود، غرض ...
[ سَ ] (اِ) قسمی زردآلوی لطیف : پس بخور مطبوخ آلوسن تو زود تا کند تسکین برد و هم خمود. حکیم شیرازی (از شعوری).
[ هِ جَ گَ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) کامپوری.
[ فُ ] (نف مرکب) آنکه آلوبخارایی در آب خیسانیده فروشد.
[ نَ / نِ ] (اِ مرکب) مخفف آلگونه. غازه. سرخی.
(اِ) آلُهْ. عقاب.
(اِ مرکب) آلویِ کوهی. نِلْک. (فرهنگ اسدی). اِدرِک. آلوچهٔ کوهی. و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ، شبیه به آلوچه سگک.
[ یِ کِ تَ / تِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) آلوی خشک کرده.
[ یِ گی ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گوچه.