[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد رودباری. یکی از مشایخ صوفیه. رجوع به ابوعلی احمد... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد رومی حنفی. او راست: القول الاصوب فی الحکم بالصحة و الموجب. وفات به سال ۷۱۷ هـ .ق .
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد زیلی سیواسی، مکنی به ابوالثناء. او راست: حل المعاقد. شرح الاعراب ابن هشام که به سال ۹۶۷ هـ .ق . تألیف کرده است. زبدةالاسرار که به سال ۹۷۴ بپایان رسیده.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد السری، ابن الصلاح. رجوع به احمدبن محمدبن السری شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد سنجری، مکنی به ابوسعید. او راست: کتاب احکام الاسعار در برهان. الکفایة در نجوم و آن مختصر تحویل سنی الموالید ابومعشر است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد السیواسی، ملقب بشمس الدین. او راست: گلشن آبلا در تصوف. مناسک شمس الدین. عمدة فی لغات الفرس. منظومهٔ سلیمان نامه بترکی. الصفائح فی التوحید. هشت بهشت. شرح غزلیّات ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد شمنی. او راست: منهج السالک فی الکلام علی الفیة ابن مالک. کمال الدرایة فی شرح النقایة. حاشیة شفا فی تعریف حقوق المصطفی تألیف عیاض بن موسی به نام مزیل الخفا عن الفا ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الصاوی (۱۱۷۵-۱۲۴۱ هـ . ق.). العارف باللََّه الشیخ احمدبن محمد الصاوی المالکی الخلوتی. مولده فی صاع الحجر بشاطی النیل من اقلیم الغربیة بمصر و کان والده من کبار ال ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الصوفی. او یکی از مشایخ اهل طریقت و از شیوخ قشیری است. و صاحب روضات الجنات گوید: ظاهراً این شیخ همانست که قشیری او را بعنوان احمد اسود دینوری در ذیل مشایخ معاصر ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد صینی حلبی صنوبری. از اشعار اوست در گل: زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العق س بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مق لة ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الطرفی. وی کاتب نسخهٔ نفیسه ای از میزان الحکمة است که در بندر هرمز استنساخ کرده است. (حاشیهٔ ص ۱۶۱ از تتمهٔ صوان الحکمه چ لاهور).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد طوسی، مکنی به ابومحمد. محدّث. حاکم گفته است: او در حفظ و وعظ یگانهٔ عصر بود و صحیحی بوضع صحیح مسلم کرده است. وفات وی بسال ۳۳۹ هـ .ق . بود.