[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد ثعلبی یا ثعالبی، مکنی به ابواسحاق نشابوری. صاحب تفسیر معروف به تفسیر ثعلبی و کتاب عرائس المجالس در قصص انبیا. وفات او بسال ۴۲۷ یا ۴۳۷ هـ .ق . بوده است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الجلاء، مکنی به ابوعبداللََّه. او یکی از اکابر مشایخ طریقت بشام و از اصحاب ابوتراب نخشبی و ذوالنون مصری و ابوعبید بود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد حجازی، ملقب بشهاب الدین شاعر و ادیب. وفات او۸۷۵ هـ .ق . بود. او راست: کتاب الحمقاءالمغفلین. النیل الرائد من النیل الزائد. قلائدالحور فی جواهر البحور تخمیس قصیدهٔ ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد حریری، مکنی به ابومحمد. از اصحاب جنید بغدادی است. وفات او به سال ۳۱۱ هـ .ق . بوده است. (قاموس الاعلام).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الحسینی. سید فاضل متبحر نسابه صاحب کتاب شجرةالاولیاء. رجوع بروضات ص ۴۴۲ س ۷ بآخر مانده شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد حلبی، معروف به ابن منلا. وفات در ۱۰۰۳ یا ۱۰۰۰ و یا ۹۹۰ هـ .ق . باختلافاتی که در کشف الظنون هست. رجوع به ابن منلا شهاب الدین احمدبن محمدبن علی بن احمدبن یوسف و اح ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد حنفی. رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین... شود. و نیز او راست: عنقودالنصیحة و منظومهٔ مرآةالادب فی المعانی و البیان و غرةالسیر فی دول الترک و التتر.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد خارزنجی بشتی. یکی از ائمهٔ لغت، از مردم بشت شهری بخراسان. او راست: شرح ابیات ادب الکاتب ابن قتیبه و تکمله ای بر کتاب العین خلیل [ تکملةالعین ] . وفات او به سال ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد الخزاعی، ملقب بامام فخرالدین و مکنی به ابوسعید. صاحب الفهرست او را خواهرزادهٔ شیخ ابوالفتوح حسین بن علی بن محمدبن احمد الخزاعی النیسابوری گفته است. رجوع به روضات ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد خزاعی انطاکی. رجوع به خاقانی ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد دمشقی. رجوع به ابن الخیاط شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد دنیسری بن عطار، مکنی به ابوالعباس مصری. شاعر. او راست: المآنس فی هجا بنی مکانس و عنوان السعادة فی المدائح النبویة و فرائدالاعصار فی مدح النبی المختار. وفات بسال ۷ ...