[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن سلفهٔ اصبهانی.مکنی به ابوطاهر.رجوع به سلفی و احمدبن محمدبن ابراهیم بن سلفه ... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن سلیمان. رجوع به ابن سلیمان ابوالعباس احمد ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن سهل شیحی. از مردم شیحه قریه ای بحلب. محدث است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن شهاب. یکی از بزرگان دُعات اسماعیلیه و معاصر ابوریحان بیرونی است و ابوریحان از انتساب دروغین حدیثی بحضرت جعفر بن محمد صادق علیه السلام او را مدلس و مردم فریب می ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن شهر دارالمعلم الاصفهانی رجوع به احمدبن محمدبن احمدبن شهردار شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن الصاحب شرف الدین و او ملقب به شهاب الدین و مکنی به ابوالعباس است. او راست: تصحیح الحاوی و حاوی از عبدالغفار قزوینی است.وفات وی به سال ۷۸۸ هـ . ق. بود و رجوع ب ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن الظاهری الحلبی مکنی به ابوالعباس. متوفی به سال ۶۹۶ هـ . ق. او راست: اربعین البلدانیة.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عاصم . مؤلف روضات گوید: او پسر برادر علی بن عاصم محدث است و او را ابوعبداللََّه عاصمی گفتندی و از فهرست شیخ آشکار است که او ثقه و سلیم الجنبه و کوفی الاصل و بغدا ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عاصم. ابوسهل حلوانی. محمدبن اسحاق الندیم ذکر او آورده و گوید: میان او و ابوسعید سکری خویشی نزدیک است از این رو او کتابهای ابوسعید را روایت کند و غالباً کتب مزبو ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوی ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالرحمان الهروی الباشانی المؤدب، مکنی به ابوعبید. صاحب کتاب غریبی القرآن و الحدیث و یاقوت گوید تا آنجا که ما دانیم پیش از او کس بین غریب القرآن و غریب الحدیث ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن عبدالعزیز، مکنی به ابوسعید بجلی رازی. محدث است. وفات او به سال ۴۴۹ هـ .ق . بوده است.