[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن احمد محاملی مکنی به ابوالحسن شافعی. رجوع به احمدبن محمدبن احمد بن قاسم ... شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن احمد مقری تلمسانی ملقب به ادیب. رجوع به احمدبن محمدبن احمد بن یحیی بن ابی العیش ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن محمدبن جعفر الصادق. دهمین امام اسماعیلیه است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن اسماعیل بن یونس المرادی النحاس النحوی المصری مکنی به ابوجعفر. یکی از فضلاء زمان خویش است و او را تصانیف سودمند است از جمله: تفسیر قرآن کریم. کتاب اعراب القرآن. ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن بشربن سعد المرثدی ابوالعباس. خطیب ذکر او آورده و گوید: کنیت او ابوعلی است و وفات وی بصفر سال ۲۸۶ هـ . ق. بوده است و ابن بنت الفریابی گفته است که وفات او به ۲۸۴ ه ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن بطنج اشعری. متکلم و محدث است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن جریر ملقب به شیخ الاسلام معین الدین و مکنی به ابونصر و معروف به احمد جام و شیخ اهل عرفان. مولد وی به سال ۴۴۱ هـ . ق. و وفات در ۵۳۶ بود. هدایت در مجمع الفصحاء (ج ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن جعفربن ابی البقا هبة اللََّه بن نما الحلی الربعی مدعو بنظام برادر جعفربن نجیب الدین و او پدرفقیه صالح جلال الدین ابومحمد حسن بن نما الحلی است. (روضات ص ۱۴۶ س ۴ ...
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن جعفربن حمدان فقیه حنفی معروف بقدوری. رجوع به ابوالحسین قدوری... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن جمان الرازی. محدث است. و از ابوالضریس روایت کند. (تاج العروس مادهٔ ج م ن).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن حجری ملقب بزین القضاة. او راست: منبهات علی الاستعداد لیوم المیعاد للنصح و الوداد.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن حسن.