[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد. وی کتاب راجع بفتوحات الشام تألیف احمدبن اعثم کوفی را بفارسی ترجمه کرده است.
لغتنامه دهخدا
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد. ابوعبیداللََّه محمدبن عمران المرزبانی در الموشح از وی روایت کرده است. (الموشح چ مصر ص ۳۰۴ و ۳۲۴).
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد. رجوع به احمد سویقی شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد معروف به ابن عربشاه. رجوع به ابن عربشاه شهاب الدین ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد معروف به ابن عطار دنیسری و مکنی به ابوالعباس او راست: مرقص الطرب در غزل و صدقة السر. وفات ۷۹۴ هـ . ق.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد. مکنی به ابوالمظفر و ملقب به فخرالدوله والی چغانیان. رجوع به ابوالمظفر چغانی احمدبن محمد ... شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد مکنی به ابوالمکارم مقری واسطی. او راست: هدایة الرفاق فی القراءة.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد. رجوع به حفید سعدالدین شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمد معروف به شهاب حصکفی حلبی و مکنی به ابوالعباس. او راست: طالبة الوصال من مقام العوال. و الروضة الوردیة فی الرحلة الرومیة. او در حدود سال ۸۶۴ هـ . ق. حیات داشته است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم بن حازم حازمی. محدث است.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن ابراهیم الخطابی ملقب به ابوسلیمان. رجوع به ابوسلیمان احمد یا حمدبن محمد ...و احمدبن محمدبن ابراهیم بن الخطاب شود.
[ اَ مَ ] (اِخ) ابن محمدبن ابی بکربن محمد شیرازی کازرونی ملقب بفخرالدین. او راست: کتاب هادی المسترشدین شرح اربعین نووی و شرح مختصری بر عقیلهٔ اتراب القصائد تألیف قاسم بن فیرهٔشاطبی که بس ...